بسمه تعالی
درس خارج فقه استاد معظم حاج سید محمدجواد شبیری
تاریخ: چهارشنبه 1403/10/12
شماره جلسه: 68
مقرر: امیر حقیقی
موضوع: زکات/نصاب غلات/ مقدار صاع
فهرست مطالب:
سخن آیت الله حکیم در حاشیه فاجعة الطف.. 1
فقره دوم از کلام مرحوم حکیم. 2
فقره سوم از کلام مرحوم حکیم. 3
فقره چهارم از کلام مرحوم حکیم. 4
ذکر دو نکته از کتاب اموال ابوعبید 4
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم. بسم اللّه الرحمن الرحیم، و به نستعین؛ إنّه خیر ناصر و معین. الحمد للّه ربّ العالمین، و صلّی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطاهرین، و اللعن علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین.
نصاب غلّات
بحث در مقدار صاع بود. از روایات عامه و خاصه استفاده میشود که مقدار صاع زمان پیامبر پس از ایشان تغییر کرده است. در منابع متعددی از عامه وارد شده است که صاعی به نام صاع عمر وجود داشته که حجاج بر اساس آن صاع، قفیزی قرار داده که به قفیز حجاجی معروف است.
سخن آیت الله حکیم در حاشیه فاجعة الطف
آیت الله سید محمد سعید حکیم در حاشیه کتاب فاجعة الطف در مورد مقدار صاع مطالبی از کتب عامه ذکر کرده که بیان میشود. بخشی از عبارت ایشان در جلسه پیش گذشت. باقی کلام ایشان را در ضمن چند فقره بیان مینماییم.
فقره اول
«وقال السمرقندي: «ثم مقدار الصاع ثمانية أرطال عندنا. وقال أبو يوسف والشافعي: خمسة أرطال وثلث رطل، لأن صاع أهل المدينة كذلك، وتوارثوه خلفاً عن سلف . لكنا نقول: ما ذكرنا صاع عمر، ومالك من فقهاء المدينة. قال: إن صاع المدينة أخرجه عبد الملك بن مروان، فأمّا قبله كان ثمانية أرطال فكان العمل بصاع عمر أولى»: تحفة الفقهاء ج:1 ص:338ـ339. ومثله ما قاله أبو بكر الكاشاني: بدائع الصنائع ج:2 ص:73»[1].
«وتوارثوه خلفاً عن سلف»: اهل مدینه متذکّر شدهاند که این مقدار، صاع نبی (ص) است که مقدار آن از گذشتگان به آنها رسیده است. مناظره مالک و ابویوسف در این مورد در جلسه گذشته بیان شد. بنابراین، آنچه در عبارت سمرقندی ذکر شده که صاع اهل مدینه را عبدالملک بن مروان اخراج کرده صحیح نیست؛ بلکه این صاع از زمان پیامبر (ص) به آنها رسیده همانطور که در همین عبارت، تعبیر «توارثوه خلفا عن سلف» وارد شده است. با این حال سمرقندی بیان کرده که عمل به صاع عمر اولی از صاع اهل مدینه (: صاع نبی) است. مرحوم کلینی در کتاب کافی روایتی در بحث ارث از زراره آورده که مربوط به مساله عول و تعصیب است. در آن مساله وارد شده است که گاهی عامه مطالبی بیان کردهاند که بر علیه خودشان است. در آن روایت وارد شده که وقتی از عامه سوال میشود که مطلبی که بیان کردید از کتاب خدا است یا از سنت؟ پاسخ میگویند: از سنّت. و اگر سوال شود از سنّت رسول یا سنّت شیطان؟ پاسخ میدهند: سنّت فلان و فلان:
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ زُرَارَةُ النَّاسُ وَ الْعَامَّةُ فِي أَحْكَامِهِمْ وَ فَرَائِضِهِمْ يَقُولُونَ قَوْلًا قَدْ أَجْمَعُوا عَلَيْهِ وَ هُوَ الْحُجَّةُ عَلَيْهِمْ يَقُولُونَ فِي رَجُلٍ تُوُفِّيَ وَ تَرَكَ ابْنَتَهُ …. فَلِمَ فَرَّقْتُمْ بَيْنَهُمَا؟ فَقَالُوا السُّنَّةِ وَ إِجْمَاعِ الْجَمَاعَةِ قُلْنَا سُنَّةِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ أَوْ سُنَّةِ الشَّيْطَانِ وَ أَوْلِيَائِهِ؟ فَقَالُوا سُنَّةِ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ …»[2].
یعنی سنّت فلان و فلان را به جای سنّت رسول الله اخذ میکنند.
فقره دوم از کلام مرحوم حکیم
آیت الله حکیم در ادامه آورده است:
«وقد روى البخاري عن السائب أنه قال: «كان الصاع على عهد رسول الله (صلى الله عليه وسلم) مداً وثلثاً بمدكم اليوم، وقد زيد فيه»: صحيح البخاري ج:8، ص:153، كتاب الاعتصام بالكتاب والسنة. وقد رواه بهذا اللفظ النسائي: السنن الكبرى، ج:2، ص:29، كتاب الزكاة، باب كم الصاع
وقد كان للحَجّاج صاع يسمى بالصاع الحجّاجي. وقد روي عن إبراهيم النخعي أنه قال: «وضع الحجاج قفيزه على صاع عمر»: شرح معاني الآثار، ج:2، ص:52، كتاب الزكاة، باب وزن الصاع. نصب الراية، ج:2، ص:520، أحاديث وآثار في مقدار الصاع»[3].
دو نکته در رابطه با این فقره بیان میشود:
نکته اول: یک نقل شاذ در مقدار صاع
«مداً وثلثاً»: این مقداری که بهعنوان صاع پیامبر (ص) بیان شده مقدار بسیار کمی است. بنابر این نقل، اندازه صاع در زمانِ پس از پیامبر (ص) که معادل چهار مدّ بوده حدود سه برابر (نسبت به یک و یک سوم) افزایش یافته است. در رابطه با اختلاف مقدار صاع در زمان پیامبر (ص) و زمان پس از ایشان نقلهای مختلفی بیان شده ولی در هیچیک از نقلها اختلاف آن به سه برابر نقل نشده است. این نقل عجیب است.
نکته دوم: قفیز حجّاجی
«بالصاع الحجّاجي»: از مجموع منابع استفاده میشود مکیالی که حَجّاج داشته، قفیز بوده که به قفیز حجّاجی معروف است، نه صاع. یک قفیز حجّاجی معادل یک صاع عمر بوده است. به نقلهای زیر از کتاب «الأموال» ابوعبید توجه کنید:
«قَالَ أَبُو عُبَيْدٍ: وَالْحَجَّاجِيُّ قَفِيزٌ كَانَ الْحَجَّاجُ بْنُ يُوسُفَ اتَّخَذَهُ عَلَى صَاعِ عُمَرَ. كَذَلِكَ يُرْوَى عَنْهُ»[4].
«عَنِ الشَّعْبِيِّ، قَالَ: الْقَفِيزُ الْحَجَّاجِيُّ صَاعُ عُمَرَ»[5].
«لمّا قدم الحجّاج بن یوسف ختم ثمّ قال إنّی قد اتّخذت فیکم مختوما یعنی علی صاع عمر، و عن موسی بن طلحة: إنّ القفیز الحجّاجی قفیز عمر أو صاع عمر
عن إبراهیم: قال: عَيَّرْنَا صَاعَ عُمَرَ فَوَجَدْنَاهُ حَجَّاجِيًّا».
همچنین نقلهای زیر در کتاب «الخراج» از یحیی بن آدم وارد شده است:
«عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، قَالَ: قَدِمَ عَلَيْنَا الْحَجَّاجُ مِنَ الْمَدِينَةِ فَقَالَ: إِنِّي قَدِ اتَّخَذْتُ لَكُمْ مَخْتُومًا عَلَى صَاعِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ»[6].
«عَنْ مُوسَى بْنِ طَلْحَةَ، قَالَ: صَاعُ عُمَرَ أَوْ قَالَ: قَفِيزُ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ مِثْلُ الْحَجَّاجِيِّ »[7].
«عَنْ إِبْرَاهِيمَ، قَالَ: الْحَجَّاجِيُّ عَلَى صَاعِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ»[8].
از طحاوی نقل شده است: «وَالْحَجَّاجِيُّ عِنْدَهُمْ: ثَمَانِيَةُ أَرْطَالٍ بِالْبَغْدَادِيِّ».
فقره سوم از کلام مرحوم حکیم
مرحوم حکیم در ادامه آورده است:
«وهذا الصاع يختلف عن مقدار الصاع عند أهل المدينة الذي تقدم مقداره، قال ابن أبي ليلى: “عيرنا صاع المدينة فوجدناه يزيد مكيالاً على الحجاجي”. المصنف لابن أبي شيبة، ج:3، ص:94، كتاب الزكاة، قوله تعالى: وَيَمْنَعُونَ الماعُونَ …
وقال البيهقي: «والصاع أربعة أمداد بمد رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ـ بأبي هو وأمي . قال في القديم: والصاع خمسة أرطال وثلث وزيادة شيء أو نقصانه. وقال قائل: الصاع ثمانية أرطال. فكانت حجته أن قال: قال إبراهيم: وجدنا صاع عمر حجاجياً. قال: وقد غيّر المكيال على عهد عمر، فأراد ردّه فكأنه نسيه … وصاع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) في بيوت أزواجه والمهاجرين والأنصار وغيرهم من المسلمين قد رأينا عند أهل الثقة يتوارثونه لا يختلف فيه ويحمل على أطراف الأصابع. فهو كما وصفنا. فكيف جاز لأحد ـ وقلّ بيت إلا وهو فيه ـ أن يدخل علينا في علمه التوهم؟! ولأن جاز هذا أن يدخل ليجوزن أن يقول ليس ذو الحليفة حيث زعمتم، ولا الجحفة ولا قرن. وإن علم المكيال بالمدينة لأعم من بعض علم هذ. فرجع بعضهم وقال: ما ينبغي أن يدخل على أهل المدينة في علم هذا». معرفة السنن والآثار ج:3 ص: 269 ـ270»[9].
«فوجدناه يزيد مكيالاً»: این تعبیر نیز مبهم است. در نوع نقلیاتی که ذکر شد، وارد شده است که قفیز حجاجی همان صاع عمر است.
«غيّر المكيال على عهد عمر»: یعنی آنطور نبوده که عمر خودش صاع نبی (ص) را تغییر داده باشد؛ بلکه صاع در زمان او تغییر کرده بوده و وی در صدد برگرداندن آن به زمان پیامبر (ص) برآمده ولی فراموشی کرده است.
«ليس ذو الحليفة حيث زعمتم و الحجفة و القرن»: یعنی مطلب مزبور از واضحات است و انکار این مطلب مثل آن است که بیان شود ذو الحلیفة و جحفه و قرن المنازل مکانشان با زمان پیامبر (ص) تغییر کرده است. همانطور که مکان اینها از مسلّمات است، صاع نبی نیز چنین است.
«فرجع بعضهم وقال: ما ينبغي…»: گویا این عبارت اشاره به داستان ابویوسف است که پس از مناظره با مالک از مبنای خود در صاع رجوع کرد، و قائل به پنج و یک سوم شد.
فقره چهارم از کلام مرحوم حکیم
«وقال ابن حزم بعد ذكر الخلاف في الصاع: «إننا لم ننازعهم في صاع عمر (رضي الله عنه) ولا في قفيزه، إنما نازعناهم في صاع النبي (صلى الله عليه وسلم) . ولسنا ندفع أن يكون لعمر صاع وقفيز و مدّ رَتَّبه لأهل العراق لنفقاتهم وأرزاقهم، كما بمصر الويبة والأردب، وبالشأم المدى. وكما كان لمروان بالمدينة مدّ اخترعه، ولهشام بن إسماعيل مدّ اخترعه، ولا حجة في شيء من ذلك… ولو كان صاع عمر بن الخطاب هو صاع النبي (صلى الله عليه وسلم) لما نسب إلى عمر أصلاً دون ان ينسب إلى أبي بكر، ولا إلى أبى بكر أيضاً دون ان يضاف إلى رسول الله (صلى الله عليه وسلم) . فصح بلا شك أن مدّ هشام إنما رتبه هشام، وأن صاع عمر إنما رتبه عمر. وهذا إن صح أنه كان هنالك صاع يقال له: (صاع عمر) فان صاع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ومده منسوبان إليه لا إلى غيره، باقيان بحسبهم
وأما حقيقة الصاع الحجاجي الذي عولوا عليه فإننا روينا من طریق…مَن سمع الحجاج بن يوسف يقول: صاعي هذا صاع عمر أعطتنيه عجوز بالمدينة .. وهذا أصل صاع الحجاج، فلا كثر ولا طيب، ولا بورك في الحجاج ولا في صاعه». المحلى ج:5 ص:243»[10].
نتیجهگیری
حاصل آنکه مقدار صاع در زمان عمر تغییر یافته و زیاد شده است. از برخی روایات ما استفاده میشود که صاع دو برابر شده است. از برخی نقلهای عامه استفاده میشود زیاد شده ولی کمتر از دو برابر است، و از پنج و یک چهارم رطل به هشت رطل رسیده است. در یک نقل هم وارد شده که سه برابر شده است، ولی این نقل سوم اصلا قابل اعتماد نیست، و نقل خاصی است که خلاف سایر نقلیات است.
ذکر دو نکته از کتاب اموال ابوعبید
دو عبارت در کتاب اموال ابوعبید وارد شده که مهم و قابل توجه است:
نکته اول:
«قَالَ أَبُو عُبَيْدٍ: إِنَّمَا تَرَى أَهْلَ الْعِرَاقِ ذَهَبُوا إِلَى أَنَّ الصَّاعَ ثَمَانِيَةُ أَرْطَالٍ؛ لِأَنَّهُمْ سَمِعُوا أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يَغْتَسِلُ بِالصَّاعِ، وَسَمِعُوا فِي حَدِيثٍ آخَرَ أَنَّهُ كَانَ يَغْتَسِلُ بِثَمَانِيَةِ أَرْطَالٍ، وَفِي حَدِيثٍ آخَرَ أَنَّهُ كَانَ يَتَوَضَّأُ بِرَطْلَيْنِ، فَتَوَهَّمُوا أَنَّ الصَّاعَ ثَمَانِيَةُ أَرْطَالٍ لِهَذَا. وَقَدِ اضْطَرَبَ مَعَ هَذَا قَوْلُهُمْ، فَجَعَلُوهُ أَنْقَصَ مِنْ ذَلِكَ»[11].
اهل عراق در حدیث شنیدهاند که وضو پیامبر با یک مدّ، و غسل با یک صاع انجام میشده است. صاع و مدّ دو پیمانه بودهاند که یک پیمانه صاع، معادل چهار پیمانه مدّ بوده است. از طرف دیگر در حدیث آمده است که پیامبر (ص) با هشت رطل غسل نموده و با دو رطل وضو گرفته است. پس توهم کردهاند که هر صاع معادل هشت رطل است.
نکته دوم
ابوعبید روایتی از اسلم به شرح زیر نقل کرده است. اسلم، مولی عمر است.
«حَدَّثَنِي ابْنُ بُكَيْرٍ، عَنِ اللَّيْثِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ كَثِيرِ بْنِ فَرْقَدٍ، وَمُحَمَّدِ بْنِ غَنَجٍ، عَنْ نَافِعٍ، عَنْ أَسْلَمَ: «أَنَّ عُمَرَ ضَرَبَ الْجِزْيَةَ عَلَى أَهْلِ الذَّهَبِ أَرْبَعَةَ دَنَانِيرَ، وَأَرْزَاقِ الْمُسْلِمِينَ مِنَ الْحِنْطَةِ مُدْيَيْنِ وَثَلَاثَةَ أَقْسَاطِ زَيْتٍ لِكُلِّ إِنْسَانٍ كُلَّ شَهْرٍ، وَعَلَى أَهْلِ الْوَرِقِ أَرْبَعِينَ دِرْهَمًا وَخَمْسَةَ عَشَرَ صَاعًا لِكُلِّ إِنْسَانٍ، وَلَا أَحْفَظُ مَا ذُكِرَ مَا فِي الْوَدَكِ.
قَالَ أَبُو عُبَيْدٍ: فَنَظَرْتُ فِي حَدِيثِ عُمَرَ هَذَا، فَإِذَا هُوَ قَدْ عَدَلَ أَرْبَعِينَ دِرْهَمًا بِأَرْبَعَةِ دَنَانِيرَ؛ لِأَنَّ أَصْلَ الدَّنَانِيرِ أَنْ يُعْدَلَ الدِّينَارُ بِعَشَرَةِ دَرَاهِمَ، وَكَذَلِكَ عَدَلَ مُدْيَيْنِ مِنْ طَعَامٍ بِخَمْسَةَ عَشَرَ صَاعًا، وَجَعَلَهَا مُوَازِيَةً لَهُمَا، فَعَايَرْتُ الْأَمْدَاء وَالصِّيعَانَ وَجَمَعْتُ بَيْنَهَا، ثُمَّ اعْتَبَرْتُهَا بِالْوَزْنِ، فَوَجَدْتُ الْمُدْيَيْنِ نَيِّفًا وَثَمَانِينَ رَطْلًا، وَوَجَدْتُ خَمْسَةَ عَشَرَ صَاعًا ثَمَانِينَ رَطْلًا، عَلَى قَوْلِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ. فَهَذِهِ زِيَادَةٌ يَسِيرَةٌ مُتَقَارِبَةٌ، وَإِنَّمَا زَادَ ذَلِكَ النَّيِّفُ عَلَى الثَّمَانِينَ فِيمَا ظَنَنْتُ بِقَدْرِ مَا يَكُونُ بَيْنَ الطَّعَامَيْنِ مِنَ الرَّزَانَةِ وَالْخِفَّةِ، وَوَجَدْتُ خَمْسَةَ عَشَرَ صَاعًا عَلَى قَوْلِ أَهْلِ الْعِرَاقِ عِشْرِينَ وَمِائَةَ رِطْلٍ. فَهَذِهِ زِيَادَةٌ مُتَفَاوِتَةٌ، فَعَرَفْتُ بِهَذَا أَنَّ الصَّاعَ كَقَوْلِ أَهْلِ الْحِجَازِ خَمْسَةُ أَرْطَالٍ وَثُلُثٌ»[12].
«مُدی» پیمانهای است که با مدّ تفاوت دارد. در روایتی که ابوعبید از عمر نقل کرده، دو مدی معادل پانزده صاع قرار داده شده است. ابوعبید مدی را در اختیار داشته است، و با مدی، اندازهگیری کرده و حاصل را به رطل که واحد وزن است تبدیل نموده است. ایشان بیان کرده که پانزده صاع، بنابر قول اهل مدینه (که هر صاع معادل پنج و یک سوم رطل است): معادل هشتاد رطل است، و پانزده صاع، بنابر قول اهل عراق (که هر صاع معادل هشت رطل است): معادل صد و بیست رطل است. از آنجا که مقدار دو مدی معادل هشتاد رطل است معلوم میشود که قول اهل مدینه صحیح است، نه قول اهل عراق.
مشکلی که وجود دارد آن است که صاع و مدّ و وسق، کیل هستند. چطور ممکن است در اشیائی که دارای چگالیهای مختلف هستند، یک وزن واحد تعیین شود. رطل که یک وزن واحد است برای اشیاء مختلف تعیین شده است. باید معلوم کرد دعوایی که بین اهل عراق و اهل مدینه وجود دارد بر سر چیست.
روایت چهارشنبهای
روایتی است که در منابع متعددی در رابطه با فضیلت روزه اول رجب وارد شده است. مفصلترین نقل در تهذیب آمده است:
«عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ حَدَّثَنَا كَثِيرٌ بَيَّاعُ النَّوَى قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ سَمِعَ نُوحٌ صَرِيرَ السَّفِينَةِ عَلَى الْجُودِيِّ فَخَافَ عَلَيْهَا فَأَخْرَجَ رَأْسَهُ مِنْ جَانِبِ السَّفِينَةِ فَرَفَعَ يَدَهُ وَ أَشَارَ بِإِصْبَعِهِ وَ هُوَ يَقُولُ- رهمان اتقن وَ تَأْوِيلُهُمَا يَا رَبِّ أَحْسِنْ وَ إِنَّ نُوحاً ع لَمَّا رَكِبَ السَّفِينَةَ رَكِبَهَا فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنْ رَجَبٍ فَأَمَرَ مَنْ مَعَهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَنْ يَصُومُوا ذَلِكَ الْيَوْمَ فَقَالَ وَ مَنْ صَامَهُ مِنْكُمْ تَبَاعَدَتْ عَنْهُ النَّارُ مَسِيرَةَ سَنَةٍ وَ مَنْ صَامَ سَبْعَةَ أَيَّامٍ مِنْهُ غُلِّقَتْ عَنْهُ أَبْوَابُ النِّيرَانِ السَّبْعَةُ وَ مَنْ صَامَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ مِنْهُ فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ الْجِنَانِ الثَّمَانِيَةُ وَ مَنْ صَامَ عَشَرَةَ أَيَّامٍ مِنْهُ أُعْطِيَ مَسْأَلَتَهُ وَ مَنْ صَامَ خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ يَوْماً مِنْهُ قِيلَ لَهُ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَكَ وَ مَنْ زَادَ زَادَهُ اللَّهُ»[13].
جشن و سرور انبیای الهی به روزهگرفتن است.
و صلّی الله علی سیّدنا و نبینّا محمد و آل محمّد.
[1] فاجعة الطف، ص۲۷۷
[3] فاجعة الطف، ص۲۷۷
[4] الأموال، ص۶۲۲
[5] الأموال، ص۶۲۳.
[6] الخراج، ص۱۳۸
[7] همان
[8] همان
[9] فاجعة الطف، ص۲۷۷
[10] فاجعة الطف، ص۲۷۷
[11] الأموال، ص۶۲۳.
[12] الاموال، ص۶۲۴.