دانلود فایل صوتی 1403-10-11 1403-10-11
دانلود متن خام 14031011 14031011
دانلود متن تقریر 14031011 14031011

فهرست مطالب

جلسه 67 – سه شنبه 1403/10/11 – مقدار صاع/ نصاب غلاب /زکات

پخش صوت

1403-10-11

   

بسمه تعالی

 

درس خارج فقه استاد معظم حاج سید محمدجواد شبیری

تاریخ: سه شنبه 1403/10/11

شماره جلسه: 67

مقرر: امیر حقیقی   

  

موضوع: زکات/نصاب غلات/ مقدار صاع

 

فهرست مطالب:

نصاب غلّات.. 1

مقدار صاع. 1

روایات دال بر ۴ مدّ 1

روایات دال بر پنج مد 2

تفاوت مقدار صاع در زمان پیامبر (ص) و زمان ائمّه علیهم السلام. 5

واحدهای وزن و پیمانه. 7 

 

 

أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم. بسم ‌اللّه الرحمن الرحیم، و به نستعین؛ إنّه خیر ناصر و معین. الحمد للّه ربّ العالمین، و صلّی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطاهرین، و اللعن علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین.

 

نصاب غلّات

تردیدی نیست که نصاب زکات غلات، پنج وسق و هر وسق معادل پنج صاع است. بحث در مقدار صاع است.

مقدار صاع

مقدار صاع در روایات وارد شده است. در برخی روایات یک صاع معادل چهار مدّ و در برخی دیگر معادل پنج مدّ بیان شده است.

روایات دال بر ۴ مدّ

در برخی روایات وارد شده که صاع معادل چهار مدّ است. این روایات در جلسه گذشته بیان شد. یکی از روایات دال بر چهار مدّ، روایتی است که در جلسه گذشته ذکر نشد. این روایت در معانی الأخبار به شرح زیر وارد شده است:

«وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ الْكُوفِيِّ أَنَّهُ جَاءَ بِمُدٍّ وَ ذَكَرَ أَنَّ ابْنَ أَبِي عُمَيْرٍ أَعْطَاهُ ذَلِكَ الْمُدَّ وَ قَالَ أَعْطَانِيهِ فُلَانٌ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ قَالَ أَعْطَانِيهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ قَالَ هَذَا مُدُّ النَّبِيِّ ص فَعَيَّرْنَاهُ فَوَجَدْنَاهُ أَرْبَعَةَ أَمْدَادٍ وَ هُوَ قَفِيزٌ وَ رُبُعٌ بِقَفِيزِنَا هَذَا»[1].

ابوالقاسم کوفی ثقه نیست؛ بنابراین سند روایت ضعیف است. حدس ما آن است که صاع النبی در این روایت به مدّ النبی تحریف شده است.

روایات دال بر پنج مد

در دو روایت وارد شده که صاع معادل پنج مدّ است. این روایات در باب غسل ذکر شده است:

روایت اول:

«أَخْبَرَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ حَفْصٍ الْمَرْوَزِيِّ وَ أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ حَفْصٍ الْمَرْوَزِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع الْغُسْلُ بِصَاعٍ مِنْ مَاءٍ وَ الْوُضُوءُ بِمُدٍّ مِنْ مَاءٍ وَ صَاعُ النَّبِيِّ ص خَمْسَةُ أَمْدَادٍ وَ الْمُدُّ مِائَتَانِ وَ ثَمَانُونَ دِرْهَماً وَ الدِّرْهَمُ سِتَّةُ دَوَانِيقَ وَ الدَّانِقُ وَزْنُ سِتَّةِ حَبَّاتِ وَ الْحَبَّةُ وَزْنُ حَبَّتَيْ شَعِيرٍ مِنْ أَوْسَاطِ الْحَبِّ لَا مِنْ صِغَارِهِ وَ لَا مِنْ كِبَارِهِ»[2].

سند روایت

«الشیخ»: مراد از «الشیخ» در سند این روایت، شیخ مفید است.

«احمد بن محمد»: برخی اساتید شیخ طوسی –مثل حسین بن عبیدالله غضائری و احمد بن عبدون (که نام دیگرش احمد بن عبدالواحد است)- وقتی عنوان «احمد بن محمد» را به طور مطلق به کار می‌برند، مرادشان «احمد بن محمد بن یحیی عطار» است، ولی از بین اساتید شیخ طوسی، وقتی شیخ مفید این عنوان را به‌کار می‌برد، مرادش: «احمد بن محمد بن حسن بن ولید» است که فرزند ابن ولید معروف است. این روایت تا پیش از سلیمان قابل تصحیح است.

«أبیه»: مراد از این عنوان، ابن ولید معروف است.

«موسی بن عمر»: دو راوی با این عنوان در اسناد وجود دارد: موسی بن عمر بن بزیع و موسی بن عمر بن یزید. موسی بن عمر بن بزیع طبقه‌اش مقدم بر موسی بن عمر بن یزید است. مراد از «موسی بن عمر» در این روایت، «موسی بن عمر بن یزید» است. به‌نظر ما این راوی به جهت اکثار روایت اجلّاء، ثقه است.

«سلیمان بن حفص»: این راوی توثیق ندارد. یک راوی دیگر به نام «سلیمان بن حفص» وجود دارد که تعبیر «متکلّم خراسان» در وصف او وارد شده است[3]. ظاهر آن است که این دو راوی اتحاد ندارند. سلیمان بن حفص که در روایت محل بحث از «ابوالحسن» نقل روایت کرده است، مرادش از این عنوان، امام هادی علیه السلام است. شیخ صدوق به اشتباه عنوان ابوالحسن را بر موسی بن جعفر تطبیق کرده و این روایت را در کتاب فقیه از امام کاظم علیه السلام نقل کرده است[4].

شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا روایتی به شرح زیر آورده است:

«حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ حَفْصٍ الْمَرْوَزِيِّ قَالَ كَتَبَ إِلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ ع قُلْ فِي سَجْدَةِ الشُّكْرِ مِائَةَ مَرَّةٍ شُكْراً شُكْراً وَ إِنْ شِئْتَ عَفْواً عَفَواً»[5].

شیخ صدوق پس از نقل این روایت ذکر کرده است:

«قال مصنف هذا الكتاب لقي سليمان بن حفص موسى بن جعفر و الرضا ع جميعا و لا أدري هذا الخبر عن أيهما هو»[6].

از آن رو که کتاب عیون اخبار الرضا اختصاص به روایات امام رضا علیه السلام دارد، شیخ صدوق در این بخش تذکّر داده که روایت مزبور معلوم نیست از امام رضا علیه السلام باشد؛ بلکه ممکن است از موسی بن جعفر علیه السلام باشد. به‌نظر می‌رسد این روایت نه از امام رضا و نه از امام کاظم علیهما السلام نیست؛ بلکه سلیمان بن حفص وقتی تعبیر «ابوالحسن» را به کار می‌برد مرادش امام هادی علیه السلام است.

عمده آن است که سلیمان بن حفص توثیق صریح ندارد. همچنین اکثار روایت اجلاء هم ندارد. ما روایات فقهی این راوی را در زمان گذشته به تفصیل بررسی کرده‌ایم. حدود نیمی از روایات این راوی از شواذّ است. یکی از روایات وی همین روایت محل بحث است که اصلا قابل اعتماد نیست.

دلالت روایت

متن روایت سلیمان بن حفص مروزی بدین شرح است:

«الْغُسْلُ بِصَاعٍ مِنْ مَاءٍ وَ الْوُضُوءُ بِمُدٍّ مِنْ مَاءٍ وَ صَاعُ النَّبِيِّ ص خَمْسَةُ أَمْدَادٍ وَ الْمُدُّ مِائَتَانِ وَ ثَمَانُونَ دِرْهَماً وَ الدِّرْهَمُ سِتَّةُ دَوَانِيقَ وَ الدَّانِقُ وَزْنُ سِتَّةِ حَبَّاتِ وَ الْحَبَّةُ وَزْنُ حَبَّتَيْ شَعِيرٍ مِنْ أَوْسَاطِ الْحَبِّ لَا مِنْ صِغَارِهِ وَ لَا مِنْ كِبَارِهِ» .

تمامی آنچه از مقادیر در این روایت وارد شده بر خلاف معهود است. توضیح این مساله در ادامه می‌آيد.

مکیال‌بودن صاع

شیخ صدوق در مقام جمع بین این روایت با دیگر روایات در معانی الأخبار یک نکته بیان کرده است. پیش از بیان سخن شیخ صدوق، مقدمه‌ای ذکر می‌گردد:

صاع یک مکیال است. یعنی پیمانه‌ای است که واحد حجم است. اینکه صاع پیمانه است در کتب لغت زیادی وارد شده است:

مکیال‌بودن صاع در کتب لغت

در کتاب العین آمده است: «الصَّاع: مكيال يأخذ أربعة أمداد»[7].

در جمهرة اللغة آمده است: «الصاع: مِكيال معروف»[8].

وسق نیز مکیال است. در تهذیب اللغة آمده است: «الوَسْق: مكيلةٌ معلومة»[9].

در وقعة الصفین در شعر معروف «أَنَا الَّذِي سَمَّتْنِي أُمِّي حَيْدَرَةَ» در بیت بعدی آن آمده است:

أَنَا الَّذِي سَمَّتْنِي أُمِّي حَيْدَرَةَ رِئْبَالُ آجَامٍ كَرِيهِ الْمَنْظَرَهْ‏.

عَبْلُ الذِّرَاعَيْنِ شَدِيدُ الْقَسْوَرَهْ أَكِيلُهُمْ بِالصَّاعِ كَيْلَ السَّنْدَرَهْ‏ [10].

مکیال بودن صاع در روایات

از روایات مربوط به غلات نیز این مطلب استفاده می‌شود. در برخی روایات وارد شده که تمامی غلات اگر به اوساق مورد نظر برسند در آنها زکات است. در غیر غلات اربعه این روایات بر استحباب حمل شده است. به ‌روایات زیر توجه کنید:

«كُلُّ مَا كِيلَ بِالصَّاعِ فَبَلَغَ الْأَوْسَاقَ فَعَلَيْهِ الزَّكَاةُ»[11]

«الزَّكَاةُ عَلَى كُلِّ مَا كِيلَ بِالصَّاعِ»[12].

«…مِنْ كُلِّ مَا كِلْتَ بِالصَّاعِ أَوْ قَالَ وَ كِيلَ بِالْمِكْيَالِ»[13].

در روایت دیگری که مربوط به کفارات است وارد شده است: «ثُمَّ يُكَالُ ذَلِكَ الْبُرُّ أَصْوَاعاً»[14].

صاع و مدّ و وسق همگی مکیله هستند. حال که صاع یک پیمانه مشخص است که دارای یک حجم مشخصی است. این پیمانه اگر آب داخل آن باشد وزنش تفاوت دارد با وقتی که گندم و یا جو داخل آن باشد. هر یک از آب و جو و گندم چگالی ویژه‌ای دارند. یک مکعب که طول و عرض و ارتفاع آن ده سانتی‌‌متر باشد، که معادل یک لیتر است، یک کیلو آب دربرمی‌گیرد، ولی همین حجم که یک لیتر است اگر از گندم پر شود، معادل حدود ۷۵۰ گرم می‌شود. امروزه نیز در برخی مغازه‌های بستنی‌فروشی به‌جای یک کیلو، یک لیتر بستنی به مشتری داده می‌شود که وزن آن حدود ۶۰۰ گرم می‌شود. بنابراین، صاع را نمی‌توان یک وزن برای تمامی اشیاء قرار داد. مرحوم علامه مجلسی نیز در بحار متذکّر این نکته شده است. ایشان در بحار به تفصیل این بحث را مطرح کرده است[15]. همچنین شیخ صدوق در معانی الأخبار برای نشان دادن تفاوت بین صاع‌های مزبور، روایات این مساله را در بابی با عنوان «باب معنى الصاع و المد و الفرق بين صاع الماء و مده و بين صاع الطعام و مده‏» ذکر کرده است[16].

به‌نظر می‌رسد با بیان شیخ صدوق، مشکل حل نمی‌گردد. اگر برای صاع دو وزن مشخص تعیین شده بود، با این بیان مشکل حل می‌شد، ولی نکته آن است که مدّ نیز پیمانه است.

روایت دوم

در روایت دیگری صاع معادل پنج درهم بیان شده که سند آن ضعیف است.

«مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الَّذِي يُجْزِي مِنَ الْمَاءِ لِلْغُسْلِ فَقَالَ اغْتَسَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِصَاعٍ وَ تَوَضَّأَ بِمُدٍّ وَ كَانَ الصَّاعُ عَلَى عَهْدِهِ خَمْسَةَ أَرْطَالٍ وَ كَانَ الْمُدُّ قَدْرَ رِطْلٍ وَ ثَلَاثِ أَوَاقٍ»[17].‍

«خمسة أرطال»: در استبصار به جای این تعبیر، «خمسة أمداد» آمده است[18].

«أبی جعفر»: مراد از عنوان «أبی جعفر» وقتی محمد بن احمد بن یحیی از وی نقل روایت می‌کند، «أحمد بن محمد بن خالد برقی» است.

«أبیه»: این راوی همان محمد بن خالد برقی است. نقل محمد بن خالد برقی از زرعه معهود نیست. گویا واسطه‌ای بین آن دو وجود داشته باشد.

«زرعة»: این راوی با وجود آنکه توثیق خاص دارد قابل اعتماد نیست. در روایتی وارد شده که زرعه بر سماعه دروغ بسته است:

«حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ، قَالَ حَدَّثَنِي الْفَضْلُ، قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْوَاسِطِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يُونُسَ، قَالا حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ قِيَامَا الصَّيْرَفِيُّ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا فَعَلَ أَبُوكَ قَالَ مَضَى كَمَا مَضَى آبَاؤُهُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، قُلْتُ فَكَيْفَ أَصْنَعُ بِحَدِيثٍ حَدَّثَنِي بِهِ زُرْعَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِيُّ، عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ، أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ إِنَّ ابْنِي هَذَا فِيهِ شَبَهٌ مِنْ خَمْسَةِ أَنْبِيَاءَ يُحْسَدُ كَمَا حُسِدَ يُوسُفُ (ع) وَ يَغِيبُ كَمَا غَابَ يُونُسُ وَ ذَكَرَ ثَلَاثَةً أُخَرَ قَالَ كَذَبَ زُرْعَةُ لَيْسَ هَكَذَا حَدِيثُ سَمَاعَةَ، إِنَّمَا قَالَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ يَعْنِي الْقَائِمَ (ع) فِيهِ شَبَهٌ مِنْ خَمْسَةِ أَنْبِيَاءَ، وَ لَمْ يَقُلْ ابْنِي»[19].

نتیجه آنکه روایت سماعه از زرعة در محل بحث نیز قابل اعتماد نیست.

توضیح شیخ طوسی در مورد روایات پنج مدّ

شیخ طوسی بیان کرده است:

«وَ يَكُونُ قَوْلُهُ ع خَمْسَةُ أَمْدَاد وَهْماً مِنَ الرَّاوِي لِأَنَّ الْمَشْهُورَ مِنْ هَذِهِ الرِّوَايَةِ أَرْبَعَةُ أَمْدَادٍ وَ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ إِخْبَاراً عَمَّا كَانَ يَفْعَلُهُ النَّبِيُّ ص إِذَا شَارَكَ فِي الِاغْتِسَالِ بَعْضَ أَزْوَاجِهِ»[20].

در روایات زیادی وارد شده است که وقتی پیامبر (ص) با برخی از همسرانشان غسل می‌کردند، از ۵ مدّ استفاده می‌کرده‌اند. این روایات منشا اشتباه شده، و باعث شده که برخی ۵ صاع نقل کنند، در حالی که مقدار مزبور ۵ مدّ است و مربوط به غسل پیامبر با برخی از همسران ایشان است.

اینکه یک صاع معادل چهار مدّ است امر روشنی است و بحثی در این مساله وجود ندارد. آنچه مهم است تعیین مقدار صاع است.

تفاوت مقدار صاع در زمان پیامبر (ص) و زمان ائمّه علیهم السلام

از نقل‌های بسیار زیاد عامه و خاصه استفاده می‌شود که مقدار صاع در زمان پیامبر (ص) با مقدار آن در زمان ائمه تفاوت داشته است.

سخن صاحب شمس العلوم

در کتاب شمس العلوم در مورد اختلاف فقهای عامه در مقدار صاع آمده است:

«و اختلف الفقهاء في كمية صاع النبي عليه السلام، فقال إِبراهيم و أبو حنيفة و محمد و زفر: هو ثمانية أرطال بالكوفي؛ و قال سفيان: هو ستة أرطال، و قال أبو يوسف و مالك و الشافعي: هو خمسة أرطال و ثلث بالكوفي»[21].

ابراهیم و ابوحنیفه و محمد و زفر فقهای کوفه هستند. رطل عراقی و بغدادی و کوفی تفاوتی ندارد. سفیان نیز کوفی است ولی قولش در این مساله با دیگر فقهای کوفه تفاوت دارد.

برخی بیان کرده‌اند اختلاف ناشی از آن است که صاع پیامبر (ص) معادل پنج و یک سوم رطل بوده است، ولی یک صاع دیگر در زمان حجاج رایج بوده و بر اساس آن صاع، قفیز حجاجی تنظیم شده است. این صاع همان صاع عمر بوده که معادل هشت رطل بوده است. در زمان عمر مقدار صاع، افزایش مقدار پیدا کرده است.

تغییر صاع پیامبر (ص) بدعتی بوده که توسط عمر انجام گرفته است. این مطلب در جلسه گذشته از کتاب سلیم نقل شد. آیت الله سید محمد سعید حکیم در حاشیه کتاب فاجعة الطف نکاتی در این مورد بیان کرده‌اند، که ذکر آن خالی از فایده نیست.

سخن آیت الله حکیم

آیت الله سید محمد سعید حکیم در حاشیه کتاب فاجعة الطف آورده است:

«قال الفضل بن شاذان: «ورويتم أن عمر بن الخطاب زاد في مد النبي (صلى الله عليه وآله وسلم) ثم زعمتم ذلك فضيلة لعمر»: الإيضاح، ص198

وقد ورد في أحاديث الجمهور أن لعمر صاعاً يختلف مقداره عن مقدار صاع رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)، فقد ورد أن مقدار صاع رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) خمسة أرطال وثلث، بينما كان صاع عمر ثمانية أرطال. ولهذا وقع الخلاف بين فقهاء الجمهور في تحديد الصاع.

روى البيهقي عن الحسين بن الوليد قال: قدم علينا أبو يوسف من الحج، فأتيناه، فقال: إني أريد أن افتح عليكم باباً من العلم همّني، تفحصت عنه. فقدمت المدينة فسألت عن الصاع، فقالوا: صاعنا هذا صاع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) . قلت لهم: ما حجتكم في ذلك؟ فقالوا: نأتيك بالحجة غدا. فلما أصبحت أتاني نحو من خمسين شيخاً من أبناء المهاجرين والأنصار، مع كل رجل منهم الصاع تحت ردائه، كل رجل منهم يخبر عن أبيه أو أهل بيته أن هذا صاع رسول الله (صلى الله عليه وسلم)، فنظرت فإذا هي سواء. قال: فعايرته، فإذا هو خمسة أرطال وثلث بنقصان معه يسير. فرأيت أمراً قويا، فقد تركت قول أبي حنيفة في الصاع، وأخذت بقول أهل المدينة.

 

قال الحسين[22]: فحججت من عامي ذلك، فلقيت مالك بن انس، فسألته عن الصاع. فقال: صاعنا هذا صاع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) . فقلت: كم رطلاً هو؟ قال: إن المكيال لا يرطل. هو هذا»[23].

ذکر دو نکته در مورد عبارت آیت الله حکیم

دو نکته در رابطه با عبارت ایشان بیان می‌گردد:

نکته اول: داستان ابویوسف

«فقدمت المدينة فسألت عن الصاع»: داستانی که در اینجا نقل شده در برخی منابع دیگر به صورت دیگری نقل شده است. ابویوسف با مالک منازعه‌ای در مقدار صاع در حضور هارون الرشید داشته‌ است، و ابویوسف در آن بحث مغلوب می‌شود؛ چرا که اهل مدینه موافق قول مالک شهادت دادند. این واقعه در کتاب مصباح منیر به شرح زیر وارد شده است:

«حُكِىَ أَنَّ أَبَا يُوسُفَ لَمَّا حَجَّ مَعَ الرَّشِيدِ فَاجْتَمَعَ بِمَالِكٍ فِي الْمَدِينَةِ و تَكَلَّمَا فِى الصَّاعِ فَقَالَ أَبُو يُوسُفَ (الصَّاعُ) ثَمَانِيَةُ أَرْطَالٍ فَقَالَ مَالِكٌ (صَاعُ) رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ خَمْسَةُ أَرْطَالٍ و ثُلُثٌ ثُمَّ أَحْضَرَ مَالِكٌ جَمَاعَةً مَعَهُمْ عِدَّةُ (أَصْوَاعٍ) فَأَخْبَرُوا عَنْ آبَائِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا يُخْرِجُونَ بِهَا الْفِطْرَةَ و يَدْفَعُونَهَا إِلَى رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ فَعَايَرُوهَا جَمِيعاً فَكَانَتْ خَمْسَةَ أَرْطَالٍ و ثُلُثاً فَرَجَعَ أَبُو يُوسُفَ عَنْ قَوْلِهِ إِلَى مَا أَخْبَرَهُ بِهِ أَهْلُ الْمَدِينَةِ»[24].

نکته دوم: خلط وزن و کیل

«فعايرته»: مشهور آن است که رطل، وزن است. مراد از تعبیر «عایرته» در کلام ابویوسف چیست؟ آیا آب در آن ریخته یا جو یا گندم؟ هرکدام که باشد بحث تغییر می‌کند؛ چرا که چگالی این موارد تفاوت دارد. این مساله بسیار اهمیت دارد، و یکی از مشکلات بحث است. در لسان العرب در توضیح کلمه «مکّوک» آمده است:

«و المَكُّوكُ: مكيال معروف لأَهل العراق، و الجمع مَكاكِيكُ و مَكاكِيّ على البدل كراهية التضعيف، و هو صاع و نصف و هو ثلاث كَيْلَجات، و الكَيْلَجَة مَناً و سبعة أَثمان مَناً، و المَنا رطلان، و الرطل اثنتا عشرة أُوقِيَّةً، و الأُوقِيَّةُ إسْتار و ثلثا إِسْتار، و الإِسْتار أَربعة مثاقيل و نصف، و المثقال درهم و ثلاثة أَسباع درهم، و الدرهم ستة دوانِيقَ، و الدَّانِقُ قيراطان، و القيراطُ طَسُّوجانِ، و الطَّسُّوجُ حَبَّتان، و الحبة سدس ثمن درهم، و هو جزء من ثمانية و أَربعين جزءاً من درهم؛ زاد ابن بري: الكُرُّ ستون قفيزاً، و القفيز ثمانية مَكاكيك، و المَكُّوكُ صاع و نصف و هو ثلاث كَيْلَجات»[25].

در این عبارت، مکّوک که یک پیمانه است با پیمانه دیگری مقدار آن بیان شده است و آن پیمانه با پیمانه‌ای دیگر و همچنین سایر موارد، و در نهایت، این مقادیر به اوقیه و استار و درهم و دانق که واحد وزن است می‌رسد. این مشکل مهمی در مساله است که چگونه واحد وزن با پیمانه خلط شده است.

یکی از مشکلات بحث این مساله است که علما مقدار صاع در بحث غسل را به همان مقداری بیان کرده‌اند که در بحث نصاب غلات و در بحث زکات فطره ذکر نموده‌اند، در حالی که این‌چنین اندازه‌گیری صحیح به نظر نمی‌رسد. با توجه به آنکه وزنِ حجمیِ آب (: چگالی آب) از وزن حجمی گندم و جو بیشتر است، مقدار حجم آنها در یک وزن ثابت، متغیّر می‌شود. حجم یک کیلو آب با حجم یک کیلو گندم متفاوت است. البته بسیاری از فقها به این مساله توجه نکرده‌اند که صاع، کیل است. برخی از فقهای عامه و به تبع آنها علامه حلی متذکّر این مطلب شده‌اند. ابن قدامه در مغنی تصریح کرده است که وسق و صاع، پیمانه هستند:

«(1836) فَصْلٌ: وَالنِّصَابُ مُعْتَبَرٌ بِالْكَيْلِ، فَإِنَّ الْأَوْسَاقَ مَكِيلَةٌ، وَإِنَّمَا نُقِلَتْ إلَى الْوَزْنِ لِتُضْبَطَ وَتُحْفَظَ وَتُنْقَلَ، وَلِذَلِكَ تَعَلَّقَ وُجُوبُ الزَّكَاةِ بِالْمَكِيلَاتِ دُونَ الْمَوْزُونَاتِ، وَالْمَكِيلَاتُ تَخْتَلِفُ فِي الْوَزْنِ، فَمِنْهَا الثَّقِيلُ، كَالْحِنْطَةِ وَالْعَدَسِ. وَمِنْهَا الْخَفِيفُ، كَالشَّعِيرِ وَالذُّرَةِ، وَمِنْهَا الْمُتَوَسِّطِ»[26].

واحدهای وزن و پیمانه در ادامه ذکر می‌گردد.

واحدهای وزن و پیمانه

در نهایه ابن اثیر آمده است:

«أنّ كلّ ما لزمه اسم المختوم و القفيز و المكّوك و الصاع و المدّ، فهو كَيل، و كلّ ما لزمه اسم الأرطال و الأمناء و الأواقىّ فهو وزن»[27].

مختوم همان صاع است. در کتاب «الاموال» از اوعبید آمده است:

«الْوَسْقُ سِتُّونَ مَخْتُومًا، قَالَ أَبُو عُبَيْدٍ: وَالْمَخْتُومُ هَاهُنَا هُوَ الصَّاعُ بِعَيْنِهِ، وَإِنَّمَا سُمِّيَ مَخْتُومًا؛ لِأَنَّ الْأُمَرَاءَ جَعَلَتْ عَلَى أَعْلَاهُ خَاتَمًا مَطْبُوعًا لِئَلَّا يُزَادَ فِيهِ، وَلَا يُنْتَقَصَ مِنْهُ»[28].

 

 

 

 

 


[1] معانی الأخبار، شیخ صدوق، ص249. جامع الأحادیث، ج۹، ص۳۸۱، رقم۱۳۳۹۵

[2] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج1، ص136. جامع الأحادیث، ج۲، ص۴۹۳، رقم۲۶۵۵

[3] سفينة البحار، ج‏4، ص: 255

[6] همان

[7] كتاب العين، ج‏2، ص: 199

[8] جمهرة اللغة، ج‏2، ص: 1076

[9] تهذيب اللغة، ج‏9، ص: 186

[10] وقعة صفين، النص، ص: 390

[12] همان.

[17] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج1، ص136. جامع الأحادیث، ج۲، ص۴۹۴، رقم۲۶۵۶

[19] رجال الكشي – إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 477

[21] شمس العلوم، ج‏6، ص: 3853

[22] یعنی حسین بن ولید.

[23] فاجعة الطف، ج۱، ص۲۷۷

[24] المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى، ص: 351

[26] المغنی، ج۳، ص۱۱.

[27] النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‏4، ص: 218

[28] الأموال، ص۶۲۱