بسمه تعالی
درس خارج فقه استاد معظم حاج سید محمدجواد شبیری
تاریخ: دوشنبه 1403/10/10
شماره جلسه: 66
مقرر: امیر حقیقی
موضوع: زکات/نصاب غلات/ مقدار صاع
فهرست مطالب:
صاع نبی صلی اللّه علیه و آله و سلّم 1
صاع نبی اکرم صلّی الله علیه و آله در کتب لغت.. 3
دلالت روایات و کتب اهل لغت بر چهار مدّ بودن صاع. 4
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم. بسم اللّه الرحمن الرحیم، و به نستعین؛ إنّه خیر ناصر و معین. الحمد للّه ربّ العالمین، و صلّی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطاهرین، و اللعن علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین.
نصاب غلّات
بحث در نصاب غلات بود. تردیدی نیست که نصاب غلات، پنج وسق است. در میان عامه نیز این مساله که زکات پنج وسق است دارای نقلهای زیادی است. اینکه هر وسق معادل شصت صاع است نیز محل تردید نیست. در روایات زیادی این امر وارد شده است.
صاع نبی صلی اللّه علیه و آله و سلّم
نکتهای که باید بدان توجه شود آن است که در محاسبه، صاع نبی باید ملاک قرار گیرد. چرا که در روایات ما وارد شده است شصت صاع به صاع نبی محاسبه شود. در روایات و همچنین در کتب لغت، اصطلاح صاع نبی آمده است. تعبیر صاع نبی در روایات ما نشان میدهد که مقدار صاع پس از زمان نبی اکرم (ص) تغییر یافته است.
روایات
ابتدا برخی روایاتی که صاع نبی در آنها وارد شده ذکر میگردد و پس از آن به تصریح لغویون در این مساله میپردازیم.
روایت اول
روایتی در کافی وارد شده که قابل توجه است:
«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَبُو دَاوُدَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيد عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: فِي الْأَمْرِ يَطْلُبُهُ الطَّالِبُ مِنْ رَبِّهِ قَالَ تَصَدَّقْ فِي يَوْمِكَ عَلَى سِتِّينَ مِسْكِيناً عَلَى كُلِّ مِسْكِينٍ صَاعٌ بِصَاعِ النَّبِيِّ ص»[1].
ابوداود که در میانه سند اعرابش مرفوع است نشان میدهد در سند تحویل رخ داده است. ابوداود از آنجا که معمّر بوده بهتنهایی بر دو راوی «عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد» عطف شده است. این روایت در تهذیب نیز وارد شده است[2].
روایت دوم
در روایت دیگری نیز در کافی آمده است:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْفِطْرَةِ كَمْ نَدْفَعُ عَنْ كُلِّ رَأْسٍ مِنَ الْحِنْطَةِ وَ الشَّعِيرِ وَ التَّمْرِ وَ الزَّبِيبِ قَالَ صَاعٌ بِصَاعِ النَّبِيِّ ص»[3].
روایت سوم
همچنین در روایت دیگری در کافی در ضمن بیان داستان جویبر آمده است: «كَانَ يُجْرِي عَلَيْهِ طَعَامَهُ صَاعاً مِنْ تَمْرٍ بِالصَّاعِ الْأَوَّلِ»[4].
مراد از صاع اول در این روایت همان صاع نبی (ص) است.
روایت چهارم
روایتی در کافی وارد شده که از آن استفاده میشود اندازه صاع پس از زمان پیامبر (ص) بزرگتر شده است:
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ أَفْطَرَ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ مُتَعَمِّداً فَقَالَ إِنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِيَّ ص فَقَالَ هَلَكْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ …. فَدَخَلَ رَجُلٌ مِنَ النَّاسِ بِمِكْتَلٍ مِنْ تَمْرٍ فِيهِ عِشْرُونَ صَاعاً يَكُونُ عَشَرَةَ أَصْوُعٍ بِصَاعِنَا »[5].
مکتل یک ظرف بزرگی بوده است. از این روایت استفاده میشود که صاع که پیمانهای بوده اندازهاش پس از زمان پیامبر (ص) دو برابر شده است؛ به طوری که بیست صاع از صاعهای پیامبر (ص) معادل با ده صاع از صاعهای زمان امام صادق علیه السلام بوده است. علّت افزایش حجم صاع آن بوده که مالیات بر اساس صاع اخذ میشده و با افزایش حجم صاع، امکان دریافت مالیات بیشتر فراهم میشده است.
تغییر صاع در زمان عمر
در مواضع متعدّدی از کتاب سلیم اشاره شده است که تغییر صاع در زمان عمر انجام شده است، و این تغییر، یکی از بدعتهای عمر بوده است. به عبارات زیر از کتاب سلیم توجه کنید:
موضع اول: در موضعی از این کتاب در ضمن شمردن بدعتهای عمر آمده است:
«وَ فِي تَغْيِيرِهِ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مُدَّهُ وَ فِيهِمَا فَرِيضَةٌ وَ سُنَّةٌ فَمَا كَانَ زِيَادَتُهُ إِلَّا سُوءاً…»[6].
موضع دوم: در موضع دیگری از این کتاب از امیر المومنین علیه السلام نقل شده است:
«لَقَدْ عَمِلَتِ الْأَئِمَّةُ قَبْلِي بِأُمُورٍ عَظِيمَةٍ خَالَفَتْ فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدِينَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ تَحْوِيلِهَا عَنْ مَوْضِعِهَا إِلَى مَا كَانَتْ [تَجْرِي عَلَيْهِ] «عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي …. لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ ع فَرَدَدْتُهُ إِلَى الْمَكَانِ الَّذِي وَضَعَهُ [فِيهِ] رَسُولُ اللَّهِ ص وَ رَدَدْتُ فَدَكَ إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَع وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مُدَّهُ إِلَى مَا كَانَ»[7].
این روایت در کافی بدون ذکر مدّ آمده، و تنها صاع ذکر شده است: «وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ ص كَمَا كَانَ»[8].
موضع سوم: در موضع دیگری از کتاب سلیم آمده است:
«فما أكثر ما قد سن عمر في هذه الأمة بخلاف سنة رسول اللّه فتابعه الناس عليها و أخذوا بها [فتكون هذه مثل واحدة منهن] فمنهن تحويله المقام من الموضع الذي وضعه فيه رسول اللّه و صاع رسول اللّه و مدّه حين غيّره و زاد فيه»[9].
با توجه به روایات، مسلّم است که مقام ابراهیم علیه السلام ملصق به کعبه بوده است. حالت طبیعی هم اقتضای چنین امری دارد؛ چرا که مقام ابراهیم جایگاهی بوده که حضرت ابراهیم بر بالای آن رفته تا آنکه قسمت بالای خانه کعبه را بسازد. در زمان جاهلیت این جایگاه را به مکانی که امروزه در آن قرار دارد گذاشته بودند. پیامبر (ص) مقام ابراهیم را به جایگاه اصلی بازگرداند. عمر دوباره آن مقام را به جایگاه جاهلی منتقل کرد.
صاع نبی اکرم صلّی الله علیه و آله در کتب لغت
در کتب لغت نیز به مساله تغییر صاع اشاره شده است.
در جمهرة اللغة آمده است:
«و الوَسْق: معروف، ستّون صاعاً بصاع النبي صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم، و الجمع وُسوق و أوساق»[10].
در تهذیب اللغة آمده است:
«و الوَسْق: مكيلةٌ معلومة، و هي سِتُّون صاعاً بصاعِ النبي صلّى اللَّه عليه و سلّم»[11].
این عبارت در «المغرب» نیز به نقل از تهذیب اللغة آمده است: «الوَسْقُ: ستّون صاعا بصاع رسول اللّه عليه السلام»[12].
اینکه صاع تغییر کرده مسلّم است. آنچه باید بررسی شود، رابطه صاع و مدّ، و همچنین رابطه صاع و رطل است، و در مرحله بعد، رابطه صاع با سایر اوزان و مقادیر مورد نظر واقع میشود.
مواضع کاربرد «صاع» در فقه
صاع در فقه در سه موضع مطرح است:
اول: در بحث نصاب غلّات در بحث تعیین مقدار وسق که شصت صاع است.
دوم: در بحث زکات فطره که مقدار زکات فطره معادل یک صاع است.
سوم: در بحث غسل که مستحبّ است غسل با یک صاع آب انجام شود.
اما «مدّ» در باب کفارات و همچنین در باب وضو مطرح شده است.
مقدار صاع به مدّ
ابتدا روایات این بحث را ذکر مینماییم، و پس از آن به قول اهل لغت در این مساله میپردازیم.
دلالت روایات و کتب اهل لغت بر چهار مدّ بودن صاع
در روایات و همچنین در کتب اهل لغت وارد شده که یک صاع معادل چهار مدّ است. روایات این مساله در کتاب جامع الأحادیث مرحوم آیت الله بروجردی در باب زکات فطره و همچنین در باب غسل وارد شده است. البته ما روایات را به ترتیبی که در این کتاب ذکر شده بیان نمیکنیم.
روایات دال بر چهار مدّ
بیان شد که برخی از روایات این مساله در باب زکات فطره و برخی دیگر در باب غسل ذکر شده است.
روایات باب زکات فطره
ابتدا روایات باب زکات فطره را مرور مینماییم و پس از آن به ذکر روایات باب غسل میپردازیم.
روایت اول
«وَ عَنْهُ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي صَدَقَةِ الْفِطْرَةِ فَقَالَ تَصَدَّقْ عَنْ جَمِيعِ مَنْ تَعُولُ مِنْ صَغِيرٍ أَوْ كَبِيرٍ أَوْ حُرٍّ أَوْ مَمْلُوكٍ عَلَى كُلِّ إِنْسَانٍ نِصْفُ صَاعٍ مِنْ حِنْطَةٍ أَوْ صَاعٌ مِنْ تَمْرٍ أَوْ صَاعٌ مِنْ شَعِيرٍ وَ الصَّاعُ أَرْبَعَةُ أَمْدَادٍ»[13].
سند این روایت صحیح است. مراد از حماد در سند این روایت، حماد بن عیسی است. ذکر یک نکته در رابطه با سند این راویت مناسب است. در رجال نجاشی در ترجمه حماد بن عیسی آمده است:
«و بلغ من صدقه أنه روى عن جعفر بن محمد، و روى عن عبد الله بن المغيرة و عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله [عليه السلام]»[14].
حماد بن عیسی از اصحاب امام صادق علیه السلام است. نجاشی در این عبارت بیان کرده است که این راوی دارای اخلاص و صدق بالایی بوده به حدّی که هرچند خود از اصحاب امام صادق علیه السلام است ولی ابایی ندارد که از آن حضرت با دو واسطه روایت کند. یعنی از افرادی که تا دو طبقه از او متاخر بودهاند نقل روایت کرده است. در این عبارتی که نجاشی ذکر کرده تحریفی رخ داده است. حرف «واو» پیش از نام عبدالله بن سنان، محرّف از «عن» است. یعنی حماد بن عیسی با دو واسطه «عبدالله بن مغیره عن عبدالله بن سنان» از امام صادق علیه السلام نقل روایت کرده است. در روایت محل بحث نیز این دو واسطه وجود دارد. حماد بن عیسی حساسیت زیادی داشته که نقلش بسیار دقیق باشد؛ از این رو ابایی نداشته که از راویان متاخر از خود روایت نماید.
در روایت محل بحث سخن از نصف صاع به میان آمده است. اینکه نصف صاع کفایت میکند یا آنکه کافی نیست، مسالهای است که از محل بحث خارج است. در ادامه مباحث این مساله را نیز مطرح خواهیم نمود.
روایت دوم
«الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ صَدَقَةِ الْفِطْرَةِ فَقَالَ عَلَى كُلِّ مَنْ يَعُولُ الرَّجُلُ عَلَى الْحُرِّ وَ الْعَبْدِ وَ الصَّغِيرِ وَ الْكَبِيرِ صَاعٌ مِنْ تَمْرٍ أَوْ نِصْفُ صَاعٍ مِنْ بُرٍّ وَ الصَّاعُ أَرْبَعَةُ أَمْدَادٍ»[15].
دو راوی به نام حلبی در اصحاب امام صادق علیه السلام وجود دارد که هر دو معروف هستند. این دو راوی، دو برادر به نام عبید الله و محمد هستند. ظاهر آن است که در روایت ابن مسکان، مراد از این عنوان، محمد است، ولی در روایت حمّاد بن عثمان، این عنوان به عبیدالله انصراف دارد.
روایت سوم
دو روایت مفصّل در منابع حدیثی وارد شده که شباهت زیادی به هم دارند. در ابتدای یکی از آن دو، تعبیر «محض الإسلام» و در ابتدای دیگری تعبیر «شرائع الدین» به کار رفته است. از این رو میتوان این دو روایت را بدین نامها نامید. روایت محض الإسلام نامهای است که امام رضا علیه السلام به مامون نوشته، و مقتضای محض الاسلام در آن بیان شده است. در نقل عیون اخبار الرضا از روایت محض الإسلام آمده است:
«وَ لَا يَجُوزُ أَنْ يُعْطَى الزَّكَاةُ غَيْرَ أَهْلِ الْوَلَايَةِ الْمَعْرُوفِينَ وَ الْعُشْرُ مِنَ الْحِنْطَةِ وَ الشَّعِيرِ وَ التَّمْرِ وَ الزَّبِيبِ إِذَا بَلَغَ خَمْسَةَ أَوْسَاقٍ وَ الْوَسْقُ سِتُّونَ صَاعاً وَ الصَّاعُ أَرْبَعَةُ أَمْدَادٍ وَ زَكَاةُ الْفِطْرِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ رَأْسٍ صَغِيرٍ أَوْ كَبِيرٍ حُرٍّ أَوْ عَبْدٍ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى مِنَ الْحِنْطَةِ وَ الشَّعِيرِ وَ التَّمْرِ وَ الزَّبِيب صَاعٌ وَ هُوَ أَرْبَعَةُ أَمْدَادٍ وَ لَا يَجُوزُ دَفْعُهَا إِلَّا إِلَى أَهْلِ الْوَلَايَةِ»[16].
در روایت شرایع الدین که از اعمش نقل شده نیز نظیر این تعبیر به کار رفته است.
روایات باب غسل
در بحث غسل نیز برخی روایات دال بر آن است که صاع معادل چهار مدّ است:
روایت اول
«الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَغْتَسِلُ بِصَاعٍ وَ إِذَا كَانَ مَعَهُ بَعْضُ نِسَائِهِ يَغْتَسِلُ بِصَاعٍ وَ مُدٍّ»[17].
روایت دوم
«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ كَمْ يُجْزِئُ مِنَ الْمَاءِ فَقَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَغْتَسِلُ بِخَمْسَةِ أَمْدَادٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ صَاحِبَتِهِ وَ يَغْتَسِلَانِ جَمِيعاً مِنْ إِنَاءٍ وَاحِدٍ»[18].
روایت سوم
«الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُمَا قَالا تَوَضَّأَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِمُدٍّ وَ اغْتَسَلَ بِصَاعٍ ثُمَّ قَالَ اغْتَسَلَ هُوَ وَ زَوْجَتُهُ بِخَمْسَةِ أَمْدَادٍ مِنْ إِنَاءٍ وَاحِدٍ قَالَ زُرَارَةُ فَقُلْتُ لَهُ كَيْفَ صَنَعَ هُوَ قَالَ بَدَأَ هُوَ فَضَرَبَ بِيَدِهِ بِالْمَاءِ قَبْلَهَا وَ أَنْقَى فَرْجَهُ ثُمَّ ضَرَبَتْ فَأَنْقَتْ فَرْجَهَا ثُمَّ أَفَاضَ هُوَ وَ أَفَاضَتْ هِيَ عَلَى نَفْسِهَا حَتَّى فَرَغَا فَكَانَ الَّذِي اغْتَسَلَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص ثَلَاثَةَ أَمْدَادٍ وَ الَّذِي اغْتَسَلَتْ بِهِ مُدَّيْنِ وَ إِنَّمَا أَجْزَأَ عَنْهُمَا لِأَنَّهُمَا اشْتَرَكَا جَمِيعاً وَ مَنِ انْفَرَدَ بِالْغُسْلِ وَحْدَهُ فَلَا بُدَّ لَهُ مِنْ صَاعٍ»[19].
قول اهل لغت در چهار مدّ بودن صاع
در کتب لغت نیز در موارد متعدّد وارد شده که یک صاع معادل چهار مدّ است. به منابع زیر مراجعه نمایید:
العین، ج۲، ص۱۹۹
تهذیب اللغة، ج۱۴، ص۶۰
المحکم، ج۲، ص۳۰۲
المخصّص، ج۱۲، ص۲۶۴
کتاب الماء، ج۳، ص۹۹۵
مقدّمة الأدب، ص۶۶
النهایة فی غریب الحدیث، ج۳، ص۶۰
لسان العرب، ج۳، ص۳۹۶؛ و ج۸، ص۲۱۴.
و …
در العین آمده است: «و الصَّاع: مكيال يأخذ أربعة أمداد»[20].
در تهذیب اللغة آمده است: «أَنَّ صاعَ النَّبِيِّ- صلّى اللَّه عليه و سلّم- الَّذِي بالمَدِينَةِ أَرْبَعَةُ أَمْدَادٍ بمُدِّهِم المَعْرُوفِ عِنْدَهُم»[21].
در موضع دیگری از العین در مورد مدّ آمده است: «الْمُدُّ نصف صاع»[22]. این تعبیر خلاف دیگر تعابیری است که بیان شده است. البته در تهذیب اللغة از لیث نقل شده که یک مدّ معادل ربع صاع است. وقتی در تهذیب اللغة از لیث نقل میشود، مراد همان کتاب العین است. اینکه مولّف کتاب العین کیست بحث بسیار مفصّلی است که محل اختلاف بین علما است. مصحّح کتاب صحاح، در مقدمه این کتاب به تفصیل این مساله را مطرح کرده است. ازهری مولّف تهذیب اللغة قائل است که کتاب العین برای لیث است که شاگرد خلیل بوده است. نتیجه آنکه وقتی ازهری در تهذیب اللغة از العین نقل کرده که یک مدّ معادل ربع صاع است، معلوم میشود در کتاب العین تحریفی رخ داده است. عبارت تهذیب اللغة به شرح زیر است:
«و قال الليث: المَدَدُ ما أمْددت به قومَك في حرب ….. و المُدُّ مكيال معلومٌ و هو ربع الصاعِة»[23].
حاصل آنکه در روایات و کتب لغت وارد شده است که یک صاع معادل چهار مدّ است.
روایات معارض دال بر پنج مدّ
دو روایت مخالف با این نقلیات وجود دارد:
روایت اول
«مَا أَخْبَرَنِي بِهِ الشَّيْخُ أَيَّدَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ حَفْصٍ الْمَرْوَزِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع الْغُسْلُ بِصَاعٍ مِنْ مَاءٍ وَ الْوُضُوءُ بِمُدٍّ مِنْ مَاءٍ وَ صَاعُ النَّبِيِّ ص خَمْسَةُ أَمْدَادٍ وَ الْمُدُّ وَزْنُ مِائَتَيْنِ وَ ثَمَانِينَ دِرْهَماً وَ الدِّرْهَمُ وَزْنُ سِتَّةِ دَوَانِيقَ وَ الدَّانِقُ وَزْنُ سِتَّةِ حَبَّاتٍ وَ الْحَبَّةُ وَزْنُ حَبَّتَيْ شَعِيرٍ مِنْ أَوْسَاطِ الْحَبِّ لَا مِنْ صِغَارِهِ وَ لَا مِنْ كِبَارِهِ»[24].
مراد از احمد بن محمد، در سند این روایت، احمد بن محمد بن حسن بن ولید است. عنوان «محمد بن الحسن» دو بار در این سند به کار رفته که هر دو برای یک نفر است. در این سند تحویل رخ داده است. فقره «أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ» عطف بر فقره «أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ» شده است. یعنی شیخ مفید به دو طریق از محمد بن حسن بن ولید نقل روایت کرده که یکی ابوجعفر محمد بن علی است که مراد از این عنوان، همان شیخ صدوق است، و دیگری محمد بن حسن بن ولید است. بهجای سندی که شیخ بیان کرده ممکن بود بدین صورت سند را بیان کند: «الشیخ المفید عن الصدوق و احمد بن محمد عن محمد بن الحسن» که سند بسیار مختصر میشد، ولی سند را اینچنین بیان نکرده به جهت نکتهای که در این سند وجود دارد. در این مورد تامل کنید.
مراد از «محمد بن یحیی» در سند این روایت، «محمد بن یحیی عطار» است.
سند این روایت در کتاب استبصار به صورت زیر است:
«أَخْبَرَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ حَفْصٍ الْمَرْوَزِيِّ وَ أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ حَفْصٍ الْمَرْوَزِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع»[25].
کتاب تهذیب از آن رو که شرح مقنعه است، سعی شیخ طوسی بر آن است که روایات را از طریق شیخ مفید نقل کند، ولی در استبصار که این خصوصیت وجود ندارد، تنوّع اسناد بیشتر است، و از مشایخ مختلف خود نقل روایت مینماید. شیخ مفید و حسین بن عبیدالله غضائری و احمد بن عبدالواحد (که نام دیگرش احمد بن عبدون است) هر سه از مشایخ شیخ طوسی هستند، ولی طبقه شیخ مفید از آن دو متاخرتر است. شیخ مفید از محمد بن یحیی عطار با دو واسطه نقل روایت مینماید، ولی حسین بن عبیدالله و احمد بن عبدالواحد با یک واسطه از وی نقل میکنند. در رابطه با سند این روایت در جلسه آینده سخن خواهیم گفت.
روایت دوم
«مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الَّذِي يُجْزِي مِنَ الْمَاءِ لِلْغُسْلِ فَقَالَ اغْتَسَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِصَاعٍ وَ تَوَضَّأَ بِمُدٍّ وَ كَانَ الصَّاعُ عَلَى عَهْدِهِ خَمْسَةَ أَرْطَالٍ وَ كَانَ الْمُدُّ قَدْرَ رِطْلٍ وَ ثَلَاثِ أَوَاقٍ»[26].
[6] كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص: 67۷
[7] همان، ص۷۲۰.
[9] كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص: 745
[10] جمهرة اللغة، ج2، ص: 853
[11] تهذيب اللغة، ج9، ص: 186
[12] المغرب، ج2، ص: 354
[13] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج4، ص81. جامع أحادیث الشیعة، ج۹، ص۳۶۳، رقم ۱۳۳۳۵
[15] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج4، ص81. جامع أحادیث الشیعة، ج۹، ص۳۶۵، رقم ۱۳۳۴۵
[16] عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج2، ص123. جامع أحادیث الشیعة، ج۹، ص۳۶۵، رقم ۱۳۳۴۷
[17] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج1، ص137. جامع أحادیث الشیعة، ج۲، ص۴۹۱، رقم ۲۶۴۹
[18] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج3، ص22. جامع أحادیث الشیعة، ج۲، ص۴۹۱، رقم ۲۶۵۰
[19] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج1، ص370. جامع أحادیث الشیعة، ج۲، ص۴۹۲، رقم ۲۶۵۱
[20] كتاب العين، ج2، ص: 199
[21] تهذيب اللغة، ج3، ص: 53
[22] كتاب العين، ج8، ص: 16
[23] تهذيب اللغة، ج14، ص: 60
[24] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج1، ص136. جامع الأحادیث، ج۲، ص۴۹۳، رقم۲۶۵۵
[26] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج1، ص136. جامع الأحادیث، ج۲، ص۴۹۴، رقم۲۶۵۶