دانلود فایل صوتی Feghh119-14040223 Feghh119-14040223
دانلود متن خام Feghh 119-14040223 Feghh 119-14040223
دانلود متن تقریر Feghh 119-14040223 Feghh 119-14040223

فهرست مطالب

جلسه 119 – سه شنبه 1404/02/23 – استثناء مئونه در زکات /زکات

پخش صوت

Feghh119-14040223

درس خارج فقه استاد معظم آقای حاج سید محمدجواد شبیری

14040223

شماره جلسه: 119

مقرر: امیر حقیقی

 

موضوع: زکات/استثناء مئونه در زکات/ استثناء خراج / بررسی روایت ابی الربیع شامی

أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم. بسم ‌اللّه الرحمن الرحیم، و به نستعین؛ إنّه خیر ناصر و معین. الحمد للّه ربّ العالمین، و صلّی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطاهرین، و اللعن علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین.

استثناء خراج از زکات

ارض سواد در روایات به‌عنوان فیء مسلمین تلقی شده است. این امر نشان می‌دهد که عراق، مفتوح عنوة بوده و شرایط فیء‌شدن برای مسلمین را دارا بوده است؛ یعنی در زمان فتح، آباد بوده و اذن امام هم در صورت اشتراط، حاصل بوده است.

روایت ابوالربیع شامی

برخی علما با استناد به روایت ابوالربیع شامی بیان کرده‌اند که تمامی ارض عراق، مفتوح عنوه نبوده؛ بلکه دست کم قسمتی از عراق، اراضی صلح بوده است؛ بدین معنی که در قرارداد صلح، مالکیّت این زمین‌ها برای مالک اصلی به رسمیت شناخته شده است. این روایت به شرح زیر است: «رُوِيَ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِي عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لا يَشْتَرِي مِنْ أَرَاضِي أَهْلِ السَّوَادِ شَيْئاً إِلَّا مَنْ كَانَتْ لَهُ ذِمَّةٌ فَإِنَّمَا هِيَ فَيْ‏ءٌ لِلْمُسْلِمِين‏»[1]. تقریب استدلال به روایت بدین صورت است: در این روایت ذکر شده از زمین عراق هیچ قسمتی را نخر مگر از کسی که برای او تعهّدی در قرارداد صلح وجود داشته باشد که نشان می‌دهد این ارض برای او است. تعبیر «فإنّما هی فیء للمسلمین» هم مربوط به مستثنی منه است، نه مستثنی. یعنی عراق فیء مسلمین است، به جز بخشی از آن که برای «من کانت له ذمّة» است. بخشی که فیء مسلمین است، ملک شخصی افراد نیست که خرید و فروش آن جایز باشد، ولی بخشی که مشتمل بر قرارداد صلح است، ملک شخصی مالکان اصلی است و معامله آن جایز است. دو جهت بحث در این روایت وجود دارد: سند و دلالت.

بررسی سند روایت

دو راوی در سند این روایت واقع شده‌اند که محل بحث هستند. سند این روایت به شرح زیر است: «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ جَرِيرٍ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع».

وثاقت خالد بن جریر

در رجال کشی در رابطه با خالد بن جریر آمده است: «مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ: سَأَلْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحَسَنِ، عَنْ خَالِدِ بْنِ جَرِيرٍ الَّذِي يَرْوِي عَنْهُ الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ فَقَالَ كَانَ مِنْ بَجِيلَةَ وَ كَانَ صَالِحاً»[2]. مراد از «علی بن الحسن» در این نقل، علی بن حسن بن فضّال است. به دو بیان ممکن است این عبارت دلیل تمامی بر اثبات وثاقت خالد بن جریر باشد. بیان اول: به تناسبات حکم و موضوع، مراد از صالح کسی است که واجد شرایط لازم برای اعتبار است. صالح أی یصلح للروایة أی ثقة موجود فیه جمیع شرائط الروایة. بیان دوم: صالح یعنی انسان خوبی است. بر این اساس، عدالت و راستگو بودن استفاده می‌شود. بنابر این بیان، هرچند راستگو بودن برای قبول خبر کافی نیست؛ چرا که ممکن است شخص راستگو ضابط نباشد، ولی از آن رو که ضابط‌بودن مطابق اصل عقلائی است، وثاقت ثابت می‌شود. اصل عقلائی در هر انسان آن است که بر خلاف متعارف نیست. آنچه عقلائا در پذیرش خبر شرط است این مساله است که راوی دارای اشتباه زیاد نباشد. اصل عقلائی آن است که چنین شرطی در تمامی افراد وجود دارد، و اصل آن است که افراد، متعارف هستند، و غیرمتعارف نیستند. بنابراین با انضمام عدالت –که از تعبیر «کان صالحا» استفاده می‌شود- به اصالة الضابطیّة، وثاقت خالد بن جریر اثبات می‌شود. مشکلی که در این نقل ممکن است ذکر شود، علی بن حسن بن فضّال است؛ چرا که این شخص فطحی است و خبرش پذیرفته نمی‌شود. در پاسخ ممکن است بیان شود که هرچند این شخص فطحی است ولی در مورد او گفته شده است: «عارفهم بالحديث، و المسموع قوله فيه»[3]. گویا علما اتفاق دارند که قول علی بن حسن بن فضال را در مورد یک شخص می‌پذیرند. در رابطه با اینکه علامه حلی در پذیرش روایت، صحت مذهب را شرط می‌داند، با ملاحظه کتاب خلاصه مشاهده می‌شود که رفتار علامه متفاوت است؛ بدین صورت که برخی راویان را با وجود آنکه صحت مذهب ندارد پذیرفته، و برخی دیگر را تنها به دلیل فساد مذهب رد کرده است. صاحب قاموس الرجال در رابطه با این امر نکته صحیحی بیان کرده است: ایشان بیان کرده است که به نظر علامه حلی، فساد مذهب مانع است، ولی برخی از افراد داراد مذهب فاسد، اجماع بر پذیرش قولشان وجود دارد. این اجماع خود اعتبار این اشخاص را ثابت می‌کند. به‌عنوان مثال ابان بن عثمان که از اصحاب اجماع است با وجود آنکه علامه وی را ناووسی می‌داند، سخنش را معتبر می‌داند. همچنین علی بن حسن بن فضال نیز چنین است. با تحقیق معلوم می‌شود تمامی راویان دارای مذهب فاسد که علامه پذیرفته از این قبیل هستند؛ یعنی اجماع –حال یا اجماع عام مثل اصحاب اجماع یا اجماع خاص در مورد یک راوی خاص- بر پذیرش سخن او وجود دارد. انصاف آن است که باتوجه به کثرت روایت حسن بن محبوب از خالد بن جریر به‌علاوه قرائنی که ذکر شد، ادعای اطمینان به وثاقت خالد بن جریر ادعای گزافی نیست.

وثاقت ابوالربیع شامی

در رابطه با ابوالربیع شامی نکته قابل توجهی وجود ندارد. تنها یک روایت وارد شده که حضرت از ریاست‌طلبی او نهی کرده‌اند، که از این روایت هم نکته خاصی قابل استفاده نیست. این روایت به شرح زیر است: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ لِي وَيْحَكَ يَا أَبَا الرَّبِيعِ لَا تَطْلُبَنَّ الرِّئَاسَةَ وَ لَا تَكُنْ ذِئْباً- وَ لَا تَأْكُلْ بِنَا النَّاسَ فَيُفْقِرَكَ اللَّهُ وَ لَا تَقُلْ فِينَا مَا لَا نَقُولُ فِي أَنْفُسِنَا فَإِنَّكَ مَوْقُوفٌ وَ مَسْئُولٌ لَا مَحَالَةَ فَإِنْ كُنْتَ صَادِقاً صَدَّقْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ كَاذِباً كَذَّبْنَاكَ»[4]. سه وجه در اثبات وثاقت ابی الربیع شامی مطرح است:

وجه اول: ذکر نام او در اسناد تفسیر قمی

آیت الله خویی این راوی را به جهت ذکر نامش در تفسیر قمی پذیرفته‌اند. این مبنی به نظر ما تمام نیست. عمده دلیلی که ممکن است بر وثاقت ابوالربیع شامی بیان شود، تقریب دوم است.

وجه دوم: اکثار روایت خالد بن جریر به ضمیمه ذکر وصف «کان صالحا» در مورد وی

خالد بن جریر از ابو الربیع شامی اکثار روایت دارد، و این امر وثاقت ابوالربیع شامی را اثبات می‌نماید. توضیح آنکه ممکن است بیان شود که خالد بن جریر با اکثار اجلا، روایتش ثابت شده است. تعبیر علی بن حسن بن فضّال که تعبیر «کان صالحا» در مورد او به کار برده، نیز ممکن است ناظر به جنبه حدیثی وی باشد. اگر خالد بن جریر، راوی از ضعفا بود، در تعبیر علی بن حسن بن فضّال به آن اشاره می‌شد، در حالی که تعبیر «کان صالحا» به طور مطلق به کار رفته است. معنای این تعبیر آن است که خالد بن جریر صالح در نقل روایت است، و از ضعفا نقل روایت نمی‌کند؛ بنابراین از اکثار خالد بن جریر، می‌توان وثاقت ابوالربیع شامی را اثبات کرد. اشکال وجه دوم آن است که معلوم نیست تعبیر علی بن حسن بن فضّال، ناظر به جنبه حدیثی، و به معنای «صالح فی الروایة» باشد؛ بلکه ممکن است تعبیر مزبور ناظر به شخصیت وی باشد. معنای این تعبیر آن است که ابوالربیع دارای شخصیت صالحی است. این تعبیر نشان می‌دهد خالد بن جریر شخص عادلی است، اما اینکه روایتش پذیرفته می‌شود یا ردّ می‌شود، مرحله دیگری است. اگر در مورد یک شخص بیان شود که عادل است، این تعبیر اثبات نمی‌کند که شخص مزبور از راویان ضعیف هم نقل روایت دارد یا تنها از ثقات نقل روایت می‌کند. هرچند تعبیر «کان صالحا» مقدمه است برای بیان جواز عمل به روایت او، ولی تفاوت است بین تعبیری که در مقام بیان وضعیت حدیثی یک راوی است و تعبیری که در مقام بیان شخصیت خود او است. اگر تعبیری در مقام بیان وضعیت حدیثی یک راوی باشد، ویژگی‌هایی که در قبول خبر موثّر است، به طور متعارف ذکر می‌شود؛ بنابراین، از عدم ذکر یک ویژگی می‌توان نفی آن را نتیجه گرفت. ولی در محل بحث، محطّ اصلی شهادت، مساله عدالت است. حتی اگر این شهادت، مقدمه قبول روایت باشد، نمی‌توان گفت تمامی آنچه در قبول حدیث موثّر است در این عبارت مدّ نظر بوده است.

توجه به قضاوت‌های علی بن حسن بن فضال در مورد راویان

نکته‌ای که می‌تواند به پیشرفت این مساله کمک کند، بررسی قضاو‌ت‌های علی بن حسن بن فضال در مورد راویان است. باید بررسی نمود که آیا علی بن حسن بن فضال در مورد راویان حدیث، تعابیری نظیر «یروی عن الضعفا» به کار برده است؟ تعداد زیادی از سوالات عیاشی از علی بن حسن بن فضال در مورد راویان در رجال کشی ذکر شده است. تتبع و دنبال‌کردن این سوالات و توجه به اینکه آیا علی بن حسن بن فضال در قضاوت خود، وصف «یروی عن الضعفاء» را در نظر می‌گیرد، یا آنکه ناظر به این وصف نیست، می‌تواند به پیشبرد مساله کمک کند. این مساله نیازمند فحص و بررسی است. تعبیر «یروی عن الضعفا» بیشتر در رجال نجاشی و فهرست شیخ وارد شده است. اینکه تعبیر «یروی عن الضعفا» در اصل توسط چه کسی به کار رفته قابل توجه است. به این نکته باید دقت شود که شیوه به‌دست آوردن اطلاعاتی که منابع رجالی مختلف دارند، متفاوت است.

توجه به منابع کتب رجالی

در فهرست شیخ، رجال شیخ و رجال نجاشی اطلاعات برخی از منابع بدون دستکاری –همانطور که در نحوه نقل شیخ طوسی است- و یا با عنایت و توجه منعکس شده است. منابع مختلف در نحوه اطلاعات تفاوت داشته‌اند. ما این موارد را دنبال کردیم که مثلا در چه موضعی از کتب شیخ طوسی از کتاب حمید بن زیاد و در چه موضعی از کتاب هارون بن موسی تلعکبری و منابع دیگر نقل شده است. به‌عنوان مثال شیخ در باب «من لم یرو عن واحد من الأئمّه علیهم السلام» از حدود ۶ منبع نقل کرده که برخی از آنها به شرح زیر است:

مشیخه هارون بن موسی تلعکبری

کتابی که مربوط به شاگردان عیاشی است، از علمای بلخ و سمرقند و کش و سرخس و مرو که از خراسان بزرگ است، که مدرسه عیاشی است و از شاگردان عیاشی و مرتبطین با او تشکیل شده است.

کتاب حمید بن زیاد

فهرست شیخ طوسی که از منابع رجال شیخ است.

منابع مختلف در نحوه اطلاعات با هم تفاوت دارند. به‌عنوان مثال حمید بن زیاد نسبت به سال وفات و محل دفن و شخصی که بر جنازه نماز خوانده و امثال آن، اطلاعات دقیقی دارد. در رجال نجاشی و رجال شیخ این اطلاعات منعکس شده است. در فهرست شیخ صدوق، اطلاعات زیادی در رابطه با توثیق و تضعیف راویان وجود دارد. جاهایی که در رجال نجاشی و فهرست شیخ اطلاعاتی در رابطه با وثاقت و ضعف راویان وجود دارد، بسیاری از این اطلاعات از فهرست شیخ صدوق اخذ شده است. تمامی تضعیفات باب «من لم یرو عن واحد من الأئمه ع» به‌جز یک مورد، از فهرست شیخ صدوق اخذ شده و مربوط به مستثنیات ابن ولید است. با جست و جوی منبع‌شناختی از فهرست و رجال شیخ و رجال نجاشی می‌توان نحوه اطلاعاتی که در منابع بوده را به‌دست آوریم. مناسب است مواردی که از علی بن حسن بن فضال در رجال کشی وارد شده دنبال شود. اطلاعات رجال کشی به صورت شفاهی بوده؛ بدین صورت که عیاشی از استادش سوال کرده و ذکر کرده است، نه آنکه از کتاب علی بن حسن بن فضال نقل کند، ولی با ملاحظه این سوالات، شخصیت علی بن حسن بن فضال روشن می‌شود، و معلوم می‌شود که علی بن حسن بن فضال در توصیفاتش نسبت به راویان به وصف «یروی عن الضعفا» ناظر است یا آنکه نظر به این وصف ندارد. نتیجه بحث آنکه مشکل است از اکثار روایت خالد بن جریر وثاقت ابوالربیع شامی استفاده شود؛ چرا که ممکن است خالد بن جریر راوی از ضعفا باشد، ولی وصف «کان صالحا» در کتب رجالی ناظر به این جهت نباشد. یک بحث کلی که در این زمینه می‌توان مطرح کرد آن است که اگر وثاقت یک راوی با اکثار روایت اجلا ثابت شود، آیا اکثار خود این راوی از یک شخص، نشان‌دهنده وثاقت آن شخص است؟

وجه سوم: روایت حسن بن محبوب

صاحب مستدرک بیان کرده است که حسن بن محبوب از ابی الربیع شامی نقل روایت نموده و از این طریق می‌توان وثاقت او را ثابت کرد. آیت الله خویی بیان کرده است که اولا مبنای اصحاب اجماع صحیح نیست، و ثانیا حسن بن محبوب به طور مستقیم از ابی الربیع شامی نقل روایت ندارد؛ بلکه به واسطه خالد بن جریر از او نقل روایت می‌نماید. این اشکال آیت الله خویی وارد نیست. محدّث نوری به این نکته توجه داشته، ولی بر اساس مبنای خود مشی کرده است. توضیح آنکه در مورد اصحاب اجماع سه مبنی وجود دارد: اول: تنها وثاقت خود این راویان از تعبیر مزبور استفاده می‌شود. مبنای صحیح به نظر ما همین است. دوم: اگر سند تا اصحاب اجماع صحیح باشد، بررسی باقی سند نیاز نیست، و روایت مزبور معتبر و مورد پذیرش قلمداد می‌شود. این مبنی گاهی به مشهور نسبت داده شده است. سوم: حاجی نوری قائل است که در هر سندی یکی از اصحاب اجماع واقع شود، در آن سند از مشایخ اصحاب اجماع تا معصوم تمامی راویان ثقه هستند. بر این اساس، محدث نوری بر طبق مبنای خودش بر وثاقت ابوالربیع شامی استدلال کرده است. آیت الله خویی یک اشکال مبنایی و یک اشکال بنایی ذکر کرده است. اشکال مبنایی ایشان صحیح است، ولی اشکال بنایی وارد نیست. به نظر ما هم این قول دارای اشکال مبنایی است. ما از مجموع قرائن اطمینانی به وثاقت ابوالربیع شامی پیدا نکردیم، ولی مظنون قوی آن است که ابوالربیع شامی ثقه است. اگر کسی ظن قوی در امور رجالی را طبق یک مبنایی مثل انسداد صغیر حجت بداند، چنین ظنی مفید است، ولی اطمینانی در مساله وجود ندارد.

وجوه باعثه بر ظن قوی بر وثاقت ابوالربیع شامی

مجموعه وجوهی که باعث ظن قوی به وثاقت این راوی است به شرح زیر است:

وجه اول: کثرت روایت ابوالربیع شامی

ابوالربیع شامی کثیرالروایة است، و روایاتش در کتب مفتی به مثل فقیه و کافی وارد شده است. البته روایات او همگی فقهی نیست؛ بلکه برخی روایاتش فقهی و برخی غیرفقهی است. البته این مساله نیازمند فحص بیشتری است تا مشخص شود آیا روایت مورد فتوایی وجود دارد که ابوالربیع متفرّد در نقل آن باشد؟ با فحصی فی الجمله‌ که ما انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که اطمینانی وجود ندارد که مولّفین کتب کافی و فقیه که روایات مفتی به را ذکر کرده‌اند، روایت ابوالربیع را به جهت وثاقتش ذکر کرده‌اند؛ چرا که ممکن است به جهت قرائن خارجیه روایتش را معتبر دانسته باشند. البته ظن قوی در این مساله وجود دارد که ابوالربیع شامی را ثقه بدانند، ولی اطمینانی در بین نیست. البته این امر نیازمند فحص بیشتر است تا روشن شود آیا مورد خاصی وجود دارد که فتوی تنها مستند به روایت ابوالربیع شامی باشد. به‌عنوان مثال در مورد یاسین ضریر برخی قرائن خاص وجود دارد که نشان می‌دهد کلینی طبق برخی روایات خاص او فتوا داده در حالی که در آن مساله هیچ دلیل دیگری وجود ندارد. در مورد یاسین ضریر این اطمینان وجود دارد که کلینی او را ثقه می‌داند، و توثیق کلینی برای اثبات وثاقت یک راوی کافی است، ولی در مورد ابوالربیع شامی ما فحص تامی انجام ندادیم، و تنها با فحص فی الجمله به ظن قوی رسیده‌ایم.

وجه دوم: روایت کتاب ابی الربیع شامی توسط ابن مسکان

در شرح حال ابی الربیع وارد شده که راوی کتاب او ابن مسکان است. نجاشی در ترجمه او آورده است: «له كتاب يرويه عبد الله بن مسكان»[5]. البته در کتب ما روایت زیادی از ابوالربیع به واسطه ابن مسکان وارد نشده است. در عمده روایات ابی الربیع، راوی از او، خالد بن جریر است. ابن مسکان از اصحاب اجماع است، و راوی‌بودن او از کتاب ابی الربیع از مویّدات وثاقت او به شمار می‌رود.

وجه سوم: قاعده مشاهیر

آیت الله تبریزی از قاعده‌ای به نام قاعده مشاهیر یا معاریف در استدلال‌های خود استفاده می‌کنند. ایشان بیان کرده اگر شخصی مشهور باشد و در حق او ذمّی وارد نشده باشد، نشان می‌دهد که این راوی دارای حسن ظاهر است، و حسن ظاهر اماره عدالت است. ما در مقاله‌ای که اخیرا در مورد سدیر صیرفی نوشتیم، استدلال آقای تبریزی را ذکر کرده و مورد بررسی قرار دادیم. ایشان به همین استدلال بر وثاقت سدیر صیرفی تمسک کرده است. به نظر ما قاعده مشاهیر فی الجمله صحیح است، ولی شهرت یک راوی معمولا با اکثار اجلّاء ثابت می‌شود، و معمولا با وجود اکثار اجلّاء، نیازی به این قاعده نیست. در مورد ابی الربیع روایتی وارد شده که امام باقر علیه السلام وی را از طلب ریاست نهی کرده است. این روایت نشان می‌دهد ابوالربیع شامی شخص مشهور و معروفی بوده و گویا به دنبال ریاست بوده است. ذکر یک واقعه به تناسب این مساله جا دارد. شخصی در نجف در محضر بزرگان و علما منبر رفته، و در مذمّت شراب‌خواری روایات زیادی بیان می‌کند، در آن مجلس که آیت الله شاهرودی هم حضور داشته، منبری هر آنچه از آیات و روایات در قدح شراب است بیان می‌کند. پس از پایان و یا در بین مجلس، شخصی به آن منبری می‌گوید اینقدر اصرار بیهوده بر مذمّت شراب‌ نکنید که آقایان و علما از شرب خمر دست بر نمی‌دارند. تعبیر «لا تطلبنّ الرئاسة» هم نشان می‌دهد که ابوالربیع شخص معروفی بوده که در مظان ریاست بوده است. این روایت که در ابتدای جلسه هم ذکر شد به شرح زیر است: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ لِي وَيْحَكَ يَا أَبَا الرَّبِيعِ لَا تَطْلُبَنَّ الرِّئَاسَةَ وَ لَا تَكُنْ ذِئْباً- وَ لَا تَأْكُلْ بِنَا النَّاسَ فَيُفْقِرَكَ اللَّهُ وَ لَا تَقُلْ فِينَا مَا لَا نَقُولُ فِي أَنْفُسِنَا فَإِنَّكَ مَوْقُوفٌ وَ مَسْئُولٌ لَا مَحَالَةَ فَإِنْ كُنْتَ صَادِقاً صَدَّقْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ كَاذِباً كَذَّبْنَاكَ»[6]. کثرت روایت ابوالربیع از قرائن دیگر دال بر معروفیت او است؛ بنابراین قاعده مشاهیر هم از مویّدات وثاقت او است. مجموع این جهات ظن قوی بر وثاقت ابی الربیع را به دنبال می‌آورد. به نظر ما انسداد صغیر حتی در باب رجال هم ثابت نیست. جناب آیت الله والد انسداد صغیر را در رجال به نحو ترتبی معتبر می‌داند. البته عبارت ایشان واضح و روشن نیست. ایشان در باب فایده علم رجال چنین اشکالی ذکر کرده‌اند: با توجه به اشکالاتی که در حجیّت و اعتبار قول اهل رجال وجود دارد، علم رجال بدون فایده خواهد بود. ایشان در پاسخ به این اشکال بیان کرده‌اند: با وجود اشکالات مزبور، اطمینان به وثاقت و اعتبار بسیاری از راویان حاصل می‌شود، و اگر قائل شوید که اطمینان حاصل نمی‌شود، با انسداد صغیر، ظن خاص در این باب معتبر می‌شود. ممکن است از این عبارت آیت الله والد در باب رجال، اعتبار انسداد صغیر استفاده شود. در هر صورت عبارت ایشان چندان روشن نیست. البته در مقام عمل برداشت ما آن است که ایشان مایل به اعتبار انسداد صغیر در رجال هستند. حاصل آنکه بحث از اعتبار روایت ابوالربیع همچنان می‌تواند ادامه داشته باشد و این امر نیازمند فحص و تامل بیشتر است. آنچه تا کنون ثابت است، ظن قوی بر اعتبار این راوی است.    

1 من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج3، ص240، رقم۳۷۸۹.
2 اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسی، ج2، ص636.
3 رجال النجاشی، شیخ النجاشی، ص257.
4 الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج2، ص298.
5 رجال النجاشی، شیخ النجاشی، ج1، ص153.
6 الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج2، ص298.

 

درس خارج فقه استاد معظم آقای حاج سید محمد جواد شبیری

بحث: زکات/استثناء مئونه در زکات

1404.02.23

متن خام

جلسه 119

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

بحث سر این بود که ارض سواد در روایات به عنوان فیء مسلمین تلقی شده این نشانگر این است که مفتوح عنوة بوده و شرائط فیء مسلمین بودن را دارا بوده به این می گویند حین الفتح باید آمر باشد مثلاً فتح به اذن امام باشد یا این شرائط و آن شرطهایی که مورد اختلاف هست مثل اذن امام شرطیت نداشته یا اگر شرطیت داشته شرط در مورد ارض سواد موجود بوده .

خب بعضیها از علما با استناد به روایت ابو الربیع الشامی می خواهند بگویند که همه ارض عراق ارض مفتوح عنوة نبوده یک سری اراضی صلحیه ای هم در عراق بوده که در قرارداد صلح، مالکیتشان برای مالکین اصلی به رسمیت شناخته شده در روایت ابو الربیع الشامی این است می گوید لا تَشْتَرِي مِنْ أَرَاضِي أَهْلِ السَّوَادِ شَيْئاً إِلَّا مَنْ كَانَتْ لَهُ ذِمَّةٌ فَإِنَّمَا هِيَ فَيْ‏ءٌ لِلْمُسْلِمِين‏[1] این آقایان این طوری معنا کردند می گویند که از ارض سواد هیچ ارضی را نخر مگر از کسی که تعهدی به نفعش در قرارداد صلح وجود داشته باشد که این ارض برای او باشد بعد فانما هی فیء للمسلمین هم مربوط به مستثنی منه است نه مربوط به مستثنی فانما فیء للمسلمین کان این مواردی که من کانت له ذمةً این فیء مسلمین نیست بقیه اش فیء مسلمین هست و چون فیء مسلمین هست ملک شخصی متصرفین نیست که شما بتوانید از متصرفین آن را بخرید خب این استدلالی هست که شده

این استدلال در دو مرحله باید در موردش بحث کرد یکی در مرحله اینکه اصلاً این روایت سندش درست است درست نیست یکی در مرحله دلالتش است در مرحله سند: دو نفر در سند این روایت واقع هستند که بحث دارند سند روایت به حسن بن محبوب عن خالد بن جریر عن ابی الربیع الشامی می رسد در مورد خالد بن جریر در رجال نجاشی می گوید عیاشی عن علی بن حسن بن فضال هست در مورد خالد بن جریری که حسن بن محبوب از او روایت می گوید سوال کرده او گفته کان صالحا به عنوان صالح او را معرفی کرده البته این که ممکن است شخصی این را تام بداند برای اثبات وثاقت خالد بن جریر به دو بیان یک بیان اینکه مراد از صالح این است که کان به تناسبات حکم و موضوع یعنی واجد شرائط لازم برای اعتبار هست صالحه یعنی یصلح للروایه این صالحه است همه شرائط اعتبار در او موجود است یک تعبیر یک تعبیر دیگر به این صالح ناظر به اینکه آدم خوبی است صالح آدم خوبی است که از او عدالت استفاده می شود و راستگو بودن. راستگو بودن کافی نیست برای اینکه شخص خبرش قبول بشود چون ممکن است شخص راستگو، ضابط نباشد ولی ضابط بودن مطابق اصل عقلایی است یک اصل عقلایی داریم که شخص خلاف متعارف نیست آن چیزی که عقلاءً شرط هست اینکه شخص زیاد اشتباه نداشته باشد و این اصل عقلایی در مورد این است که انسانها متعارف هستند و غیرمتعارف نیستند این ممکن است با این بین یعنی انضمام عدالتی که از کان صالحاً استفاده می شود به اصل عقلایی اصالت الضابطیه وثاقت خالد بن جریر را با آن اثبات کنیم ولی مشکل قضیه آن علی بن حسن بن فضال هست که علی بن حسن بن فضال فطحی است ممکن است شخصی این ایراد را بکند که این فطحی هست و بنابراین قولش پذیرفته نمی شود ولی از آن طرف ممکن شخصی جواب بدهد که ولو فطحی است ولی در موردش کتب رجال دارند عارف الرجال و المسموع قوله فیه ( «عارفهم بالحديث، و المسموع قوله فيه») . کانّ علمای اتفاق دارند که قول علی بن حسن بن فضال را در مورد شخص می پذیرند و امثال اینها از اینجا مثلاً اعتبار شخص را ما استفاده کنیم.

در پرانتز یک نکته ای عرض بکنم در مورد خلاصه علامه حلی اینکه آیا علامه حلی در اعتبار روایت صحت مذهب را شرط می داند یا شرط نمی داند یک سری خلاصه را ببیند ممکن است در موارد مختلف تصور کند که مرحوم علامه رفتارهای متضادی دارد بعضی جاها یک نفر را پذیرفته با وجودی که صحت مذهب ندارد و بعضی جاها نپذیرفته و اینها را ملاحظه بفرمایید می بینید متفاوت بعضی از فاسد المذهبها را قبول کرده بعضی فاسد المذهبها را به خاطر همین فساد مذهب رد کرده و امثال اینها مرحوم صاحب قاموس الرجال نکته ای دارد و درست هم هست کسی در خلاصه علامه نگاه کند همین نتیجه را می گیرد علامه حلی عقیده اش این است که فساد مذهب خودش مانع است ولی احیاناً بعضی فاسد المذهبها اجماع بر قبول قولشان هست آنهایی که اجماع برای قبول قولشان هست با وجود اینکه فاسد المذهب هستند کان این اجماع خودش اعتبار این اشخاص را ثابت می کند مثلاً در مورد ابان بن عثمان که جز اصحاب اجماع هست ایشان با وجودی که معتقد هست کأنّ ناووسی هست ولی آن اعتبار به او می دهد همین علی بن حسن بن فضال را آنها را معتبر می دانند و اینها چون المسموع قوله فیهما امثال اینها مواردی را که ایشان پذیرفته را اگر کسی دنبال کند می بیند همه از این سنخی که با وجود فساد مذهب، اجماع بر قبول قولش هست حالا یا به عنوان عامه مثلاً اصحاب اجماع و امثال اینها یا به عنوان خاص خودش اجماع هست حالا ممکن است شخصی همین مقدار را کافی بداند در پذیرش قول یعنی در اعتبار علی بن حسن بن فضال و اعتبار شهادتهایش آن کسی را هم که ایشان شهادت می دهد به صلاحیتش حالا به هر معنایی از دو معنایی که عرض کردم بگوییم معتبر است. بحثهایش این است دیگر ممکن است شخصی بگوید مثلاً ما از قول علی بن حسن بن فضال با توجه به آن مطالبی که در موردش گفتند اطمینان به وثاقت این خالد بن جریر یا لااقل اطمینان به عدالتش پیدا می کنیم باز به ضمیمه اصالت الضابطیه ما وثاقت او را اثبات می کنیم

خب انصافش این است که با توجه به کثرت روایت حسن بن محبوب از خالد بن جریر و اینها حسن بن محبوب هم از اصحاب اجماع هست و این هم ضمیمه بکنیم مدعی اطمینان به وثاقت و اعتبار خالد بن جریر غیر مجازف این را می شود ما خالد بن جریر را مجموعاً با این مجموعه قرائن اعتبارش را ثابت بگیریم

شاگرد: استاد با توجه به اینکه حسن بن فضال گفته صالحاً و صالح در فضای فطحی ممکن است فطحی باشد ؟

نه نه مراد این نیست نه مراد این نیست که مراد از صالح چون علی بن حسن بن فضال با وجود اینکه فطحی هست با امامیها و اینها مرتبط بوده و المسموع قوله فیهم خود عیاشی فطحی نیست شاگردی که سوال کرده خودش فطحی نیست سوال آن قدر مشترکش البته از صالح صحت مذهب استفاده نمی شود این مطلب هست ولی آن صحت مذهبش را از اینکه اگر فطحی بود بالاخره در کتابهای چیز به اصطلاح در کتابهای حدیثی مثلاً فطحی بودنش اشاره می شد چون راوی شناخته شده ای هست از آنجاها می شود صحت مذهبش را نتیجه گرفت

خب یک بین مشترک دیگری اینجا هست که بعدا عرض می کنیم در موردش اما ابو الربیع الشامی را خب در موردش چیز قابل توجهی در احادیث نیست فقط یک عبارتی در بعضی روایات هست که امام علیه السلام از او نهی کردند که ریاست طلب باشد

عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ لِي وَيْحَكَ يَا أَبَا الرَّبِيعِ لَا تَطْلُبَنَّ الرِّئَاسَةَ وَ لَا تَكُنْ ذِئْباً

در رجال کشی در خطاب امام علیه السلام به ابو الربیع الشامی هست که خب دال بر چیز خاصی نیست حالا آیا ابو الربیع الشامی را می شود توثیق کرد یا نمی شود توثیق کرد . آقای خوئی روی تفسیر قمی ابو الربیع الشامی را توثیق کردند خب ما آن مبنا را قبول نداریم آن هیچی اما از مبنای تفسیر قمی که بگذریم ابو الربیع الشامی عمده اش همین روایت اکثار خالد بن جریر از روایت از ابو الربیع الشامی هست و آن که خارجاً روایتهایی از ابو الربیع الشامی واقع شده اکثار روایت خالد بن جریر است ممکن است شخصی بگوید که خود خالد بن جریر را ما با نمی دانم با اکثار و با این طور قرائن اثبات وثاقت کردیم عبارت علی بن حسن بن فضال هم که صالحٌ هست ممکن است ناظر به شخصیتش باشد یعنی آدم خوبی است اگر ناظر به عرض کنم جنبه حدیثی او باشد بگوییم اگر مثلاً یروی عن الضعفا بود ذکر می شود امثال اینها چون ذکر نکرده که یروی عن الضعفا نشانگر این است که خالد بن جریر از کسانی نیست که از ضعفا روایت نقل می کند بنابراین از اکثار روایت خالد بن جریر وثابت ابو الربیع الشامی را ما نتیجه بگیریم

ولی ممکن است شخصی این اشکال را مطرح کند که معلوم نیست این در مقام به اصطلاح صالحٌ یعنی صالح فی الروایه باشد صالحٌ یعنی آدم خوبی است آدم خوب اگر آن در مقام این است که آیا عادل است عادل نیست اینکه حالا روایتهایش پذیرفته می شود نمی شود امثال اینها آن مرحله بعدی است آن چیزی که مدلول مستقیم این روایت این است که حالا فرض کنید اینکه در مورد شخصی گفتند عادلٌ خب این نمی شود استفاده کرد که یروی عن الضعفا حالا یروی عن الضعفا چون مقام بیان آن جهات نیست آنی که هست می گوید آدم خوبی است آدم عادلی است امثال اینها بله این عادل بودن و خوب بودن را مقدمه می خواهد قرار بدهد برای اینکه پس به روایتهایش می شود عمل کرد این مقدمه است برای عمل کردن به روایتهایش ولی فرق است بین اینکه در مقام بیان وضعیت حدیثی او باشد ما بگوییم اگر در مقام بیان وضعیت حدیثی باشد ویژگیهایی که در قبول خبر و عدم قبول خبر و چیزهایی که مربوط به آنها هست به طور متعارف ذکر کردند پس عدم ذکر یروی عن الضعفا در حقش کاشف از این است که کان خالد بن جریر روایت از ضعفا نمی کند بنابراین یا اکثار روایت از ضعفا نمی کند همین باعث می شود که ابو الربیع الشامی که راوی کتابش همین خالد بن جریر است و خیلی روایتهای زیادی خالد بن جریر از ابو الربیع الشامی کرده به وسیله روایت خالد بن جریر ما بتوانیم توثیق کنیم

ولی چون آن چیزی که محط اصلی شهادت هست بحث عدالتش است محط اصلی عدالت باشد ولو بالمقدمه باشد برای قبول روایت دیگر نمی توانیم بگوییم در مقام بیان همه آن چیزهایی که از جهت حدیثی این شخص با آن هست و اینها وجود داشته باشد

حالا اینجا البته یک نکته دیگری هست من فرصت نکردم تتبع کنم که اصلاً از علی بن حسن بن فضال هیچ جایی این تعبیر در مورد روات یروی عن الضعفا و اینها آمده یا نه در رجال کشی موارد زیادی سوالات عیاشی از علی بن حسن بن فضال در مورد راویان ذکر شده خواستم مراجعه کنم این سوالات ببینیم ایشان هیچ در صدد بیان این جهت هست که یروی عن الضعفا یا نیست اگر دیدید که در هیچ جایی مثلاً یک تعبیر یروی عن الضعفا را در مورد راویان نگفته حالا من مراجعه نکردم و دلم می خواست مراجعه کنم به مواردی که علی بن حسن بن فضال در مورد راویان اظهار نظر می کند که آیا نحوه اظهار نظرش چیست به این جهت یروی عن الضعفا نظارت دارد یا نظارت ندارد امثال اینها آن را حالا من نگاه کردم ببینید دوستان به مواردی که علی بن حسن بن فضال در مورد روات اظهار نظر کرده در یروی عن الضعفا و اینها بیشتر در کتابهای خود مثلاً رجال نجاشی و فهرست شیخ و اینها وارد شده و حالا اصل این تعبیر را چه کسی تعبیر می کند مثلاً از کدام منبعهای رجالی هست این خیلی قابل توجه است

حالا یک نکته ای در پرانتز بگویم شیوه اطلاعاتی که منابع رجالی مختلف دارند فرق دارد ببینید ما فهرست شیخ رجال شیخ و رجال نجاشی اینها اطلاعات یک سری منابع را حالا یا به صورت دست نخورده که معمولاً در نحوه نقل شیخ طوسی به آن شکل هست یا با عنایت و توجه منتقل کردند اینکه منابع در نحوه اطلاعات با هم فرق داشتند مثلاً من اینها را دنبال کردم که در رجال شیخ طوسی کجاها مثلاً از کتاب عبید بن زیاد مطلب نقل شده کجاها در مثلاً من در باب من لم یروی عن واحد مع الائمه علیهم السلام تقریباً از پنج شش تا منبع مطالب می آورد یکی از کتاب مشیخه هارون بن موسی تلعکبری است یک کتابی هست که مربوط شاگردان عیاشی و علمای بلخ و سمرقند و کشی و آن منطقه خراسان بزرگ آن زمان مثل سرخس و مرو و آنجاهاست که عمدتاً مدرسه عیاشی چیز اصلی آن شاگردان عیاشی و مرتبطین عیاشی هست یکی کتاب یک کتابی هست مال عبید بن زیاد است و آن هست دیگر از منابع یکی مثلاً خود فهرست شیخ طوسی هست دیگر از منابع رجال هم هست و اینها من اینها را تمام درآوردم اطلاعاتی که این منابع مختلف دارند در نحوه اطلاعات با هم فرق دارند مثلاً عبید بن زیاد خیلی نسبت به اینکه شخص کی وفات کرده کجا دفن شده چه کسی به او نماز خوانده امثال اینها اطلاعاتش دقیق است در خیلی از اطلاعات که به عبید برمی گردد حالا مثلاً چه رجال نجاشی چه رجال شیخ طوسی که از اطلاعات عبید بن زیاد مطالبی دارد می بینیم در فلان تاریخ فوت کرد صلی علیه فلان کجا دفن شد اطلاعات مربوط به این خیلی اطلاعات چیز دارد مثلاً فهرست شیخ صدوق که بعضی از چیزها مربوط به شیخ صدوق است اطلاعات مربوط به توثیق و تضعیفش خیلی است یعنی جاهایی که در رجال نجاشی و فهرست شیخ اطلاعات در مورد وثاقت و ضعف راویان داریم خیلیها مربوط به فهرست شیخ طوسی است تضعیفات باب من لم یرو عن واحد ائمه علیه السلام که در رجال شیخ آن باب همه بر فهرست شیخ صدوق است مربوط به مستثنیات ابن ولید است جز یک مورد بقیه موارد همه از آن کتاب است این طوری است دیگر یعنی اطلاعاتی که ما به وسیله جستجوی منبع شناختی از فهرست شیخ و نجاشی و رجال شیخ می توانیم نحوه اطلاعاتی که در آن منابع هست هم نشان بدهیم که نحوه آن چطوری است این که من دلم می خواست مواردی که از علی بن حسن بن فضال در رجال کشی وارد شده حالا رجال کشی اینها اطلاعاتش شفاهی است یعنی عیاشی سوال کرده از استادش و آن مطالبش را ذکر کرده کتاب علی بن حسن بن فضال نیست سماعی است ولی بالاخره تیپ شخصیتی او روشن می شود که این سوالات عیاشی بخصوص سوالاتی که عیاشی از او کرده که ما نحن فیه هم سوال عیاشی است یک مقداری در فهم بعضی نکات اثرگذار هست ما درست بفهمیم که از این چه از آن درمی آید به هر حال این را مجموعه مواردی که حالا من دلم می خواست یک موقعی. فی الجمله هم روی آن کار کردم و یک موقعی منابع کل رجال کشی را دربیاورم و یک ارزیابی دقیقتری در مورد رجال کشی بر اساس منابعش داشته باشم خب یک موقعی فرصت کنم ان شاءالله این کار را انجام می دهم و شاید یک چیز شسته رفته ای به دست من می آید علی ای تقدیر می گویم اینکه علی بن حسن بن فضال اینکه راوی مورد نظر ما یروی عن الضعفا هست یا نیست ناظر باشد آن یک مقداری متوقف بر این است که اصلاً به این جنبه در اظهار نظراتش پرداخته یا نپرداخته .

عرض کنم خدمت شما این بگوییم که از اکثار روایت خالد بن جریر مشکل هست که با این تقریب بگوییم معلوم نیست شاید خالد بن جریر از کسانی باشد که یروی عن الضعفا باشد ولی چون کتب رجال در بیان این جهت نبودند که آیا این آقای روی عن ضعفا هست یا نیست چون یک خود آن توثیق صریح ندارد یک جایی که در مقام توثیق پوست کنده در رجال نجاشی و فهرست شیخ نیامده که ما بگوییم اگر یروی عن ضعفا بود ذکر می شد از او بخواهیم وثاقت ابو الربیع الشامی را استفاده کنیم

به طوری کلی حالا این بحث را این طوری عنوان می کنم اگر کسی خودش وثاقتش با اکثار روایت اجلا اثبات بشود آیا اکثار روایت این شخص از دیگری خودش دلیل بر وثاقت هست یا نیست خود این اشکال اشکال عام در یک موارد است که اگر شخصی خودش با اکثار روایت وثاقتش اثبات شده باشد که مثلاً فرض کنید ما در مورد خالد بن جریر حالا غیر از آن صالحٌ که گفتم یکی از نکات دیگر منهای صالح همین بحث اکثار روایت حسن بن محبوب است حالا صالحٌ ما گفتیم که کان از آن چیزی درنمی آید که مشایخش هم بخواهیم وثاقت آنها را اثبات کنیم به هر حال این نکته هست که آیا کسی که خودش با اکثار روایت وثاقتش اثبات شده آیا وثاقت مروی عنه آن هم درست است یا درست نیست.

صاحب مستدرک ایشان می گوید که حسن بن محبوب از ابو الربیع الشامی روایت می کند بنابراین از این باب می خواهد وثاقتش را اثبات کند آقای خوئی اینها اشکال کردند که حسن بن محبوب مستقیم از ابو الربیع الشامی اولاً اصحاب اجماع را ما قبول نداریم آن مبنا را ثانیاً حسن بن محبوب مستقیم از ابو الربیع الشامی روایت نقل نمی کند به توسط خالد بن جریر روایت نقل می کند بنابراین روایت حسن بن محبوب به درد نمی خورد

این اشکال آقای خوئی وارد نیست مرحوم محدث نوری توجه دارد به این نکات روی مبناهای خودش مشی کردیم در مورد اصحاب اجماع سه تا مبنا وجود دارد یک مبنا این است که آن اصحاب اجماع فقط ما وثاقت خودشان را از اصحاب اجماع بودن استفاده می کنیم هیچ نکته حدیثی یا رجالی بیشتری استفاده نمی شود این قول صحیح همین است حالا من توضیح مذکورٍ فی محل. یک مطلب دیگر این است که نه اگر سند تا اصحاب اجماع صحیح بود ما بقی را دیگر بررسی سندی لازم نیست اجماع است که این روایت معتبر است و مورد پذیرش که یک فائده حدیثی دارد این هم مبنای دوم که به مشهور نسبت داده می شود و گاهی وقتها می گویند مشهور این قول است یک مبنای سومی مبنای حاجی نوری است حاجی نوری می گوید که اصحاب اجماع مشایخشان تا معصوم مشایخشان تا معصوم ثقه هستند ثقه البته به معنای عام ثقه ای که با فساد مذهب هم سازگار است و ایشان هم مبنایش این است مبنای محدث نوری این است که اصحاب اجماع تا معصوم نه فقط مشایخ مستقیم چون در مورد ابن ابی عمیر و صفوان و بزنطی هم که بحثش غیر از بحث اجماع است مبنای صحیح این است که مشایخ مستقیم اینها ثقات هستند ولی در مورد اصحاب اجماع مبنای حاجی نوری وثاقت تمام کسانی را که اصحاب اجماع در سلسله سندشان واقع باشند است این مرحوم محدث نوری روی مبنای خودش استدلال کرده که روایت ابو الربیع نه روایت مستقیم همان روایت با واسطه را هم مرحوم محدث نوری برای وثاقت ابو الربیع کافی می داند

البته خب ما این موارد را قبول نداریم بنابراین اشکال اشکال مبنایی است آقای خوئی اشکال مبنایی کرده علاوه بر اشکال مبنایی اشکال بنایی هم کرده اشکال بنایی ایشان وارد نیست اشکال مبنایی ایشان درست است

عرض کنم خدمت شما من به نظرم ما مجموع جهات را که در نظر بگیریم در مورد ابو الربیع الشامی من به یک اطمینانی در وثاقت ابو الربیع نرسیدم ولی مضمون قویاً این است که ابو الربیع ثقه است یک مجموعه نکاتی وجود دارد که این مجموعه نکات ظن قوی بوثاقتش را می آورد حالا اگر کسی ظن قوی را در امور رجالی حجت بداند مثلاً به انسداد صغیری چیزی امثال اینها خوب است ولی به نظر من دشوار آمد اطمینان به وثاقت ابو الربیع شامی. توضیح می دهم در مورد اینکه چه نکاتی هست که منشا وثاقت ابو الربیع الشامی می شود ولو ظن قوی به اعتبارش. ببینید ابو الربیع اولا ایشان کثیر الروایه است روایتهای زیادی دارد کتابها روایتهایش در کتابهای مفتیٰ به مثل کافی و فقیه وارد شده . بسیاری از روایتهایش هم فقهی نیست بینابین است یعنی هم فقهی دارد هم غیر فقهی دارد امثال اینها آن قدر فقهی هم نیست که به اصطلاح راحت آدم مطمئن باشد. اینکه آدم مطمئن باشد که در حق ابو الربیع الشامی در کتابهای مفتیٰ به آنها می خواهند بگویند خودش ثقه است و امثال اینها نیاز به فحص دارد من هنوز به این نتیجه نرسیدم. نشد درست ابو الربیع الشامی را تمام مواردش را ببینیم مثلاً ببینیم روایتهای متفردی که بر اساس روایت متفردش فتوا دادند و اینها هست نیست آنها نیازمند اینکه می گوییم عجالتاً است و الا به نظر من بحث ابو الربیع الشامی نیاز به تکمیل این چیزها هست.

این مقداری که فی الجمله نگاه کردم این مقدار فی الجمله این که ما بگوییم مولفین کتب مثل کافی و فقیه که روایتهای مفتیٰ به را در کتابهای خود می آوردند به خاطر وثاقت ابو الربیع الشامی و من نه به جهت قرائن خراجیه توثیقش کردم اطمینان بر من نیامد من هر چند به احتمال قوی همین طور است احتمال قوی این است که اینها ابو الربیع الشامی را ثقه می دانستند بر جهت وثاقت روایتش را آوردند ولی حالا یک مقدار باید جستجوی ریزتر کرد اگر فتوای آنها دقیقاً مستند به یک قول او بود که مثلاً یاسین ضریر از قرائن نشان می دهد که کلینی مثلاً بعضی روایتهای خاص دارد یاسین ضریر به آن روایتهای خاص ایشان فتوا می دهد روایتهایی که هیچ دلیل دیگری برای او وجود ندارد و فقط همان آنها را می شود در مورد یاسین ضریر مطمئن شد که کلینی او را توثیق می کند همان توثیق کلینی را ما کافی می دانیم ابو الربیع هنوز من این تتبع را نکردم نمی دانم واقعاً می شود از اکثار روایت کلینی و فقیه و اینها وثاقت او را درآورد یا نه. فی الجمله الان به حد ظن قوی است اما حالا اطمینان را نمی توانم فعلاً چیزی عرض کنم این یک طرف از طرف دیگر ابو الربیع الشامی شرحالش نوشته له کتاب ابن مسکان راوی آن است ابن مسکان آن راوی ابو الربیع الشامی قرار داده البته در کتابهای ما نیست روایتهای ابن مسکان نمی دانم احسن نیست یا زیاد نیست این که ابن مسکان از ابو الربیع اینکه زیاد نیست را مطمئن هستم اما چه قدر هست و اینها عمده روایتهای ابو الربیع الشامی راویش خالد بن جریر است دیگران تک و توک است و امثال اینها ولی خب بالاخره راوی کتابش را ابن مسکان قرار دادند و که آنها از اصحاب اجماع است و امثال این این هم کمک می کند برای اثبات وثاقتش.

یک نکته ای را مرحوم آقای تبریزی خیلی روی استدلالاتشان زیاد استدلال می کنند قاعده مشاهیر است یا قاعده معاریف می گویند که اگر شخصی بشود معروف باشد مشهور باشد در حقش ذمی وارد نشده باشد این نشانگر این است که لااقل حسن ظاهر دارد و حسن ظاهر اماره عدالت است و قاعده مشاهیر که من در مقاله ای که اخیراً در مورد سریر صیرفی نوشتم مواردی که آقای تبریزی از قاعده مشاهیر استدلال کرده آن را ذکر کردم و استدلال آقای تبریزی را آوردم و اینها ما قاعده مشاهیر را می گفتیم فی الجمله درست است ولی حرف ما در مورد قاعده مشاهیر این بود که معمولاً شهرت یک راوی به وسیله اکثار روایت اجلا ثابت می شود و معمولاً خیلی نیازی به پیاده کردن قاعده مشاهیر وجود ندارد به دلیل اینکه در کنارش قاعده دیگری هست که با دقت و با به اصطلاح نکات دقیقتری بیان شده که قاعده اکثار روایت اجلا از یک شخص است و معمولاً ما می گفتیم به اصطلاح قاعده جایگزین دارد در مورد ابو الربیع همین روایتی که می گوید يَا أَبَا الرَّبِيعِ لَا تَطْلُبَنَّ الرِّئَاسَةَ و امثال اینها این خودش شواهدی هست که باید یک شخص معروف و مشهوری بوده که فکر طلب ریاست و امثال اینها بوده و الا امام علیه السلام همین طوری که نمی فرموده. گفته شده که در نجف در یک مجلسی که علما بودند مرحوم آقای شاهرودی هم آنجا بوده منبری بالای منبر از اول تا آخر روایتی که در مورد مذمت شرب خمر وجود دارد و چه قدر عذاب دارد شرب خمر و امثال اینها را همواره می گفته می گفته ظریفی در مجلس بوده بعد از مجلس یا همان وسط مجلس رو می کند به منبری می گوید آقا این قدر اصرار نکنید این روایت را بخوانید آقایان دست از شرب خمر برنمی دارند خب تناسب این باید رعایت شود.

حالا اینکه امام علیه السلام به ابو الربیع الشامی می گویند يَا أَبَا الرَّبِيعِ لَا تَطْلُبَنَّ الرِّئَاسَةَ به عنوان به هر حال شخص معروف شناخته شده ای بوده که زمینه بوده که رئیس بشود و در طلب ریاست باشد و این خودش از قرائن معروفیت و مشهوریت او می تواند باشد و امثال اینها علاوه بر کثرت روایتش که می تواند. یعنی در مورد ابو الربیع الشامی نکات دیگری هم علاوه بر کثرت روایت، قرائن معروفیت و مشهوریتش در آن جود دارد و قاعده مشاهیر هم می تواند جز مویدات وثاقت ابو الربیع الشامی باشد مجموع این جهات به نظر من فعلاً ظن قوی در وثاقت ابو الربیع الشامی را به دنبال می آورد حالا آیا می توانیم با ضمیمه کردن قرائن دیگری این را به مرحله اطمینان برسانیم خب یک حرف دیگر است حالا اگر کسی ظن قوی را حجت بداند ما به نظرم ما انسداد صغیر ولو در باب رجال هم ثابت نیست حاج آقا انسداد صغیر را در باب رجال به نحو البته ترتبی خیلی عبارتشان واضح نیست که چون تعبیر حاج آقا این است که در بحث رجالشان می گفتند که فایده علم رجال بعد اشکالاتی کردند ایشان می گویند که ممکن است بگوییم که با توجه به اشکالاتی که در باب حجیت و اعتبار قول اهل رجال هست رجال کان فایده ندارد دو تا جواب دادند یکی اینکه بگوییم که نه با وجودی که آن اشکالات هست اطمینان به وثاقت و اعتبار خیلی از راویان حاصل می شود بعد گفتند اگر هم قائل شوید که اطمینان حاصل نمی شود ما به انسداد صغیر اعتبار ظن خاص را معتبر می دانیم و اینها آن بیانی که در بحث رجالشان دارند این طوری است کانّ انسداد صغیر را بر فرض عدم امکان خیلی روشن نیست که بالاخره اطمینان قائل هستند که اطمینان حاصل نمی شود یا نمی شود مقدار اطمینانی الوثاقه و اطمینانی الواجدیه لشرائط الاعتبار آیا به مقدار این است که جوابگوی فقه باشد یا نباشد در چیزشان خیلی روشن نیست ولی گویا در مقام عمل من این طور برداشت کردم که ایشان مایل هستند به اعتبار انسداد صغیر در بحث رجال. بالاخره این بحثهاست حالا به نظرم مجموعاً مقداری که افرادی که اطمینان به وثاقت اولاً اعتبار کلمات رجالیها از باب ظن خاص و اینها خیلی وقتها می شود اثبات کرد در خیلی موارد این طور نیست که آن اشکالات که در اعتبار قول رجالیون هست اشکالات لااقل در توثیقاتشان اشکالات خیلی مهمی نیست و قابل جواب هست ولی که ما بخواهیم مطمئن بشویم که مقداری که به ظن خاص و اطمینان اعتبار راویان اثبات شده جوابگوی فقه نیست شاید سخت باشد به هر حال بحثهای این مقدار بحث است حالا عرض کنم خدمت شما

شاگرد:روایتهایی که ؟؟؟؟ صغرویا مشکل دارید یا

نه بحث سر این است که آیا واقعاً. خب نقل کتاب کرده نه آن مشکل چیز ندارد ولی چه شده که این روایتهایش

شاگرد: کسانی هستند که خارجاً نقل نشده زیاد هستند

خب اینها خودش مواردی که نقل نشده خودش اشکال می شود دیگه. چه می شود که آن ممکن است تحمل (؟؟؟) کرده باشد ولی ادا (؟؟؟) نکرده باشد چیزی که عمدتاً اکثار روایت است جنبه یا مثلا. نمی دانم اینها را این ان قلت و قلتها هست که آیا ابن مسکان که از ابو الربیع الشامی نقل کرده چه شده که حالا اینها تامّلات است من نمی خواهم اینها را عرض کنم به عنوان نکات اشکال اساسی تلقی کنم این که من تصورم این است که پرونده بحث ابو الربیع الشامی باز است هنوز نکاتی در مورد ابو الربیع هست که باید اخذ شود و من یک نتیجه قاطعی نمی توانم عرض کنم که این میزان اطلاعاتی که ما از ابو الربیع الشامی داریم برای اثباب اعتبارش کافی نیست و امثال اینها می گویم فعلاً آن مقداری که برای من ثابت شده بحث ظن قوی به اعتبار ابو الربیع الشامی است ممکن است حالا یک مقداری بحث بیشتر کنیم مطمئن هستم بشود ما این یاد قصه ای افتادم یکی از همشیرزاده های ما یکی سر به سر او می گذاشت می گفت که عروسی مادربزرگ ما که به اصطلاح مادربزرگ مادر او می شد یادت هست و فلان و اینها و این خب این قدر داشت به او تلقین می کرد می گفت یک چیزهایی دارد یادم می آید حالا ما بگذارید ما این روایتها را ببینیم شاید کم کم یک چیزی در وثاقتش برای ما پیدا بشود و کم کم به وثاقتش اطمینان لازم را داشته باشیم و امثال اینها به هر حال بحث سندی آن این است آیا اینکه به هر حال عجالتاً نسبت به روایت ابو الربیع الشامی مظنون این است که روایتهای او معتبر است و مشکل هست عجالتاً اگر یک مطلبی وابسته به روایت ابو الربیع الشامی باشد بر خلافش نظری داده بشود و امثال اینها حالا تکمیل بحث فردا اما در مورد دلالتش دلالت آن روایت دیگر وقت گذشت این را فردا در موردش توضیح خواهم داد

و صلی الله علی سیدنا و نبیا محمد و آل محمد .

 

1 من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج3، ص240، رقم۳۷۸۹.