بسمه تعالی
درس خارج فقه استاد معظم حاج سید محمدجواد شبیری
تاریخ: چهارشنبه 1403/10/05
شماره جلسه: 64
مقرر: امیر حقیقی
موضوع: زکات/پرداخت قیمت /مدار مکان در قیمتگذاری
فهرست مطالب:
ملاک زمان و مکان در فرض عزل زکات.. 1
برخورد اسلام با انواع سیرهها 1
بیان دیدگاه اسلام در تفاوت عرب و عجم 1
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم. بسم اللّه الرحمن الرحیم، و به نستعین؛ إنّه خیر ناصر و معین. الحمد للّه ربّ العالمین، و صلّی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطاهرین، و اللعن علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین.
مدار مکان در قیمتگذاری
بحث در مدار قیمتگذاری در مکان زکات بود. مرحوم سید بین وجود و تلف عین تفصیل دادند. ایشان بیان کردند: اگر عین موجود باشد، مکان عین ملاک است، و اگر تالف باشد، باید مکان اخراج ملاحظه گردد. بیان شد که این سخن وجهی ندارد؛ چراکه آنچه پرداخت میشود لازم نیست از عین زکات باشد، بلکه از خارج نصاب نیز میتوان زکات را پرداخت نمود. بنابراین مکان نصاب، دخالتی در بحث ندارد. اینکه بیان شود از خارج نصاب نیز میتوان زکات را پرداخت کرد، ولی پرداخت قیمتش به ملاحظه مکان خود نصاب باشد، سخنی بدون وجه است. گویا از این نکته که آیت الله خویی در بحث زمان متذکّر شدند، غفلت شده است. مباحثی که در باب ضمانات وارد شده به محل بحث ارتباطی ندارد. آنچه بر مکلّف واجب است، کلّیِ اعم از ما فی النصاب و ما فی خارج النصاب است. بنابراین تفصیل مرحوم سید وجهی ندارد. پس باید وجوه دیگر را دنبال نمود.
وجوه مربوط به مدار مکان
دو وجه در این مساله بهنظر میرسد
وجه اول: مکان إخراج.
ممکن است بیان شود که ملاک، مکان اخراج است.
وجه دوم: مکان فقیر.
در روایات وارد شده که علّت جواز پرداخت قیمت آن است که پرداخت قیمت، به خیر و صلاح فقیر است. اگر تنها مکان اخراج بدون مکان فقیر ملاحظه شود، نکته مجوّزه قیمت، مورد غفلت واقع شده و مراعات نگشته است. مراد از فقیر، شخصی است که در صدد هزینهکردن زکات است و بر هزینهکردن آن مجاز است. اگر فقیر، خودش هزینه میکند، قیمت همان مکان فقیر باید ملاحظه شود، ولی اگر فقیر خودش خرج نمیکند؛ بلکه دارای وکیل است، در این صورت وکیل، بهمنزله فقیر به شمار میرود.
ملاک زمان و مکان در فرض عزل زکات
اخراج زکات یا به سبب دفع خارجی به فقیر است و یا به سبب عزل است. از روایات عزل استفاده میشود که عزل به دو صورت ممکن است.
صورت اول: عزل برای یک شخص خاص
صورت دوم: عزل برای عنوان کلی
عزل زکات برای یک کلی اضافی –مثل فقرای یک منطقه خاص- معلوم نیست جایز باشد.
دو ثمره بر عزل زکات مترتّب میشود:
ثمره اول: عزل، مال زکوی را از اموال مالک خارج میکند، و باعث میشود که تعلق زکات به عین از بین برود.
ثمره دوم: عزل، زکات را به ملکیّت شخصی که زکات برای او عزل شده وارد میکند. این ثمره تنها در صورتی است که زکات برای یک فقیر معیّن عزل شود.
از روایات استفاده میشود عزل زکات در هر دو صورت (برای شخص خاص یا عنوان کلی) جایز است. عزل در صورت اول دارای هر دو ثمره است، ولی در صورت دوم تنها دارای ثمره اول است. نتیجه این مساله آنکه اگر عزل برای شخص خاصی صورت گرفت، این مال از ملک مالک اصلی خارج شده و در ملک آن شخص متعیّن داخل میشود. ولی اگر تنها تعیّن زکاتی پیدا کرد، از ملک زکاتدهنده خارج میشود، ولی به ملکیّت شخص خاصی درنمیآید بلکه دارای مالک کلی خواهد بود. وقتی فقیر، کلی باشد، دارای مکان نیست تا آنکه مکان فقیر ملاحظه شود.
ظاهر ادله عزل آن نیست که باید جنس را عزل کرد؛ بلکه ظاهر ادله چنین است که آنچه میتوان به عنوان زکات به فقیر پرداخت نمود، همان را میتوان از مال خارج نموده و عزل کرد. آنچه میتوان به فقیر داد، اعم از عین و قیمت است، پس عزل نیز ممکن است عزل عین یا قیمت باشد. قیمتی که عزل میشود در فرضی که عزل برای کلی فقیر است، ظاهر آن است که نسبت به مکان و زمانش، همان مکان و زمان عزل باید ملاحظه گردد. این مطلب از ظاهر ادلهای که عزل را جایز شمرده استفاده میشود. ولی اگر عزل برای یک فقیر خاص باشد، ظاهر آن است که مکان آن فقیر خاص باید لحاظ شود. چه در صورت دفع خارجی به فقیر و چه در صورت عزل برای یک فقیر خاص، مکان آن فقیر باید ملاحظه شود. در غیر این صورت، مکان اخراج، مورد نظر واقع میشود.
روایت چهارشنبهای
«سَهْلٌ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَنَانٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع نَحْنُ قُرَيْشٌ وَ شِيعَتُنَا الْعَرَبُ وَ سَائِرُ النَّاسِ عُلُوجُ الرُّوم»[1].
سند این روایت به نظر ما صحیحه است، و سهل بن زیاد و حنان بن سدیر از منظر ما روایتشان صحیح است. اما بررسی دلالت روایت، نیازمند ذکر یک مقدمه است. توضیح آنکه آداب و رسومی که در بین مردم در زمان گذشته رایج بوده، از حیث شرعی دارای انواعی است.
برخورد اسلام با انواع سیرهها
نوع اول: برخی از این سیرهها توسط شارع مقدّس به طور مطلق ردع شده است. مثل بتپرستی و قمار و شرابخواری:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[2].
نوع دوم: آدابی که شارع مقدّس اصل آنها را پذیرفته و قیوداتی در مورد آنها بیان کرده است؛ مثل بیع و نکاح و طلاق. برخی دیگر از آداب مورد تایید است و هیچ قیدی ندارد؛ مثل احترام به والدین. البته این مورد نیز مقیّد به آن است که در معصیة الله نباشد، ولی به جز این قید، هیچ قید دیگری ندارد.
نوع سوم: برخی آداب را شارع مقدس نسبت به اصل آنها سکوت کرده ولی برخی عادات و رسوم که در ذیل آن مطرح بوده را پذیرفته است؛ مثل نوروز که نه روایت معتبری در تایید و نه در ردع آن وجود ندارد. البته سکوت شارع نشاندهنده اصل جواز است، ولی نمیتوان نسبت به آن، به دید یک آیین دینی نظر داشت. البته روایاتی در تایید و یا ردّ نوروز وارد شده ولی هیچیک دارای سند صحیح نیست. ولی برخی رسومات نوروز مثل هدیهدادن از مجموع ادله استفاده میشود که مورد تایید است.
نوع چهارم: برخی آیین و رسومات نامش در اسلام باقی مانده ولی معنای آن نسبت به پیش از اسلام تغییر کرده است. در این موارد، شارع مقدّس اصل ایده را پذیرفته ولی نه به مفهومی که رایج بوده است. توضیح این نوع در ادامه بیان میگردد.
تفاوت عرب و عجم
یک امری در بین عرب رایج بوده که از آن با عنوان امتیازات طبقاتی یاد میشود. تعصبات قیبلهای در مورد اعراب بسیار شایع است. در ضرب المثلی عربی وارد شده است: «أنا علیٰ أخی و أنا و أخی علی ابن عمّی و أنا و أخی و ابن عمّی علی غیرنا». در روایات با این قبیل تعصبات دو گونه برخورد وجود دارد
گونه اول: ردّ تعصّب
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ الْجَبَلِيِّ بِإِسْنَادِهِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُعَذِّبُ سِتَّةً بِسِتَّةِ الْعَرَبَ بِالْعَصَبِيَّة …»[3].
گونه دوم: پذیرش اصل آن ولی تغییر محتوای آن به حدی که به امر دیگری تبدیل شده است. در بین عرب، مردم اینگونه تقسیم میشدند[4]:
شهروند درجه یک: عربها
شهروند درجه دو: موالی (افرادی که ملحق به قبایل عرب شدهاند)
شهروند درجه سه: سایر مردم.
بیان دیدگاه اسلام در تفاوت عرب و عجم
در روایات، الفاظ عروبیت حفظ شده ولی با با دید و مفهوم دیگری به آن نظر شده است. در این نگاه، امتیاز شهروندان بسته به میزان دین و دیانت آنها است. آیه شریفه زیر نیز از مصادیق همین امر است:
«يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير»[5].
منطقِ برتری عرب بر عجم یا برتری اهل یک قبیله بر قبیله دیگر، از منظر اسلام پذیرفته نیست. از دید عرب جاهلی نهتنها عرب بر عجم برتری دارد؛ بلکه برخی قبیلهها نسبت به برخی دیگر امتیاز دارند. یکی از اموری که در زمان جاهلیت باعث شده بود شعرا دارای احترام و جایگاه ویژه باشند، آن بود که شعرا با اشعاری که میسرودند رده اقوام را تغییر میدادند. در ورایات، ایدههای دینی جایگزین تعصبات قبیلهای شده، ولی با همان الفاظی که آنها استعمال میکردند. عرب قائل بودند که قریش: شهروند درجه یک، و عربهای سایر قبایل: شهروند درجه دو و دیگر مردم: شهروند درجه سه هستند. أئمه همین تقسیمبندی را ذکر کرده ولی بر اساس تقوا و قرب إلی الله و قرار گرفتن در مسیر هدایت، درجات را بیان کردهاند. در لسان روایات، ائمه (قریش): شهروند درجه یک، شیعیان (موالی): شهروند درجه دو و سایر مردم (عجم): شهروند درجه سه به شمار میروند. تقسیمبندی مزبور بر اساس همان قریش و عرب و موالی و عجم است ولی با معانی متفاوتی که برای آنها بیان شده است. روایتی که در ابتدای این بخش بیان شد تکرار مینماییم: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع نَحْنُ قُرَيْشٌ وَ شِيعَتُنَا الْعَرَبُ وَ سَائِرُ النَّاسِ عُلُوجُ الرُّوم»[6].
در کتب لغت در معنای «علج» آمده است: «(الْعِلْجُ) الرَّجُلُ الضَّخْمُ مِنْ كُفَّارِ الْعَجَمِ»[7]. یعنی عجمها نسبت به عربها نیرومندتر و دارای اندام درشتتری بودهاند. واژه «العلج» در روایات یک معنای منفی دارد، و مفهومش مشتمل بر نوعی تحقیر و کوچککردن است.
بیان روایات دیگر در مساله
نظیر روایتی که بیان شد روایت دیگری است که در کافی وارد شده است:
«عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَهْمِ بْنِ أَبِي جُهَيْمَةَ عَنْ بَعْضِ مَوَالِي أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: كَانَ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع رَجُلٌ مِنْ قُرَيْشٍ فَجَعَلَ يَذْكُرُ قُرَيْشاً وَ الْعَرَبَ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع عِنْدَ ذَلِكَ دَعْ هَذَا النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: عَرَبِيٌّ وَ مَوْلًى وَ عِلْجٌ فَنَحْنُ الْعَرَبُ وَ شِيعَتُنَا الْمَوَالِي وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ عَلَى مِثْلِ مَا نَحْن عَلَيْهِ فَهُوَ عِلْجٌ فَقَالَ الْقُرَشیُّ: تَقُولُ هَذَا يَا أَبَا الْحَسَنِ فَأَيْنَ أَفْخَاذُ قُرَيْشٍ وَ الْعَرَبِ؟ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع هُوَ مَا قُلْتُ لَكَ»[8].
در معانی الأخبار دو روایت در همین مضمون وارد شده است:
«أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ يُوسُفَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ قَالَ: النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: عَرَبِيٌّ وَ مَوْلًى وَ عِلْجٌ فَأَمَّا الْعَرَبُ فَنَحْنُ وَ أَمَّا الْمَوْلَى فَمَنْ وَالانَا وَ أَمَّا الْعِلْجُ فَمَنْ تَبَرَّأَ مِنَّا وَ نَاصَبَنَا»[9].
«وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ يُوسُفَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ ضُرَيْس بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ نَحْنُ قُرَيْشٌ وَ شِيعَتُنَا الْعَرَبُ وَ عَدُوُّنَا الْعَجَمُ»[10].
مختصری تفاوتی در این روایات وجود دارد، ولی تنافی بین این تعابیر نیست.
[2] مائده، ۹۰.
[3] الخصال، ج1، ص: 325
[4] همسر یکی از آشنایان اهل آمریکا است. این خانم در یکی از دانشگاههای ریاض عربستان تدریس میکند. یکی از دوستان از قول این خانم نقل میکرد که در عربستان امتیازات طبقاتی چنین است:
شهروند درجه یک: آمریکاییها.
شهروند درجه دو: عربستانیها.
شهروند درجه سه: سایر اعراب.
شهروند درجه چهار: دیگر مردم.
این خانم برای یکی از دوستان نقل کرده بود که من با وجود آنکه جوان هستم ولی از آن رو که آمریکایی هستم، دارای جایگاهی شدهام که برتر و بالاتر از اساتید برجسته و با سابقه و دارای تجربه بالای عربستانی است.
[5] حجرات، ۱۳.
[7] المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج2، ص: 425